نيست . وقتی خود اين مطلق نباشد پس ما احكام مطلقی داريم ، و به عبارتديگر چون اين مطلق نيست پس بايد يك سلسله احكام مطلق داشته باشيم .اين يكی . ديگر اينكه میگويد " مردم را به مهرورزی میخواند و اينكه همه مردمهمديگر را برادر و خواهر بدانند " . از اين آقا بايد پرسيد ايندستورالعمل اخلاقی كه " همه مردم بايد يكديگر را برادر و خواهر يكديگربدانند " حكم مطلق است يا حكم نسبی ؟ تعلق به زمان خاص دارد يا در همهزمانها [ صادق است ؟ ] آيا اين دستورالعمل برای همه زمانها از گذشته وآينده و حاضر خوب بوده است يا فقط برای زمان حاضر است ؟ همچنين آيا درهمه مكانها و در همه شرايط برای همه مردم صادق است يا برای بعضی از مردم؟ بعد خبرنگار میگويد : استاد دانشگاه تهران كه از پيشرفت تكنيك و دانش و از استخدامشان درخدمت ظلم و آدم كشی سخت رنج میبرد میگويد : " احكام لا يتغير قرون وسطايی در قرن ما در هم شكسته و اعتبار خود رانه تنها از دست داده بلكه احكام جديدی جای آنها را گرفته كه به هيچ وجهمطلق نيست . حكمت عاليه سقراط و اخلاق متعالی كانت با آنهمه طنطنه ودبدبه به عنوان ريا و دروغ و حس اثبات نفس و خود دوستی و حب ذاتتعبير شده است . اينشتين اعتبار علمی مطلق بودن زمان و مكان را درهمريخت . از سوی ديگر با نظريه جنسی فرويد اعتبار مبانی اخلاقی كه به صورتموهبت مطلق الهی تلقی میشد از دست رفت . اكنون كه كليه احكام ، نسبیاست نبايد به خاطر اينكه فلانی حكم مورد قبول مرا نمیپذيرد برادركشی راهبياندازيم . |