گشت بر زلف و رخ از جرعه نشان خاك را ( 1 ) شاهان ( 2 ) همی ليسنداز آن اين عارف میگويد اگر همه ، خاك را آنچنان در آغوش میگيرند و میليسندبه اعتبار اين است كه از آن جرعه چيزی در آن هست . بعد میگويد :
آيا ارزشهای انسانی متغير است ؟ سؤال سوم كه شايد لازم باشد بيشتر درباره آن بحث كنيم اين است :يك ماركسيست در توجيه عدم تناقض ميان دفاع از ارزشهای انسانی وماديت ( راجع به آنچه كه قبلا بحث كرديم كه ميان فلسفه مادی و قول بهارزشهای انسانی يك نوع تناقض هست ) میتواند بگويد كه ما انسان را يكموجود ثابت نمیدانيم ( وپاورقی : . 1 میخواهد بگويد " اين انسان كه اين بدنش يك خاك بيشتر نيست ". . 2 مقصودش از شاهان " فی حد اعلی " و آنهايی است كه نازشان بيشترمیچربد . |