شجاعت را داشتهاند كه از اصول خودشان همان نتايج را بگيرند كه اين اصولآن نتايج را میدهد ، اما بعضی مكتبهای ديگر اين شجاعت را ندارند . حسيون شجاع و غير شجاع در بحث فطريات علمی عرض كرديم كه وقتی موج فلسفه حسی در اروپا پيداشد يك گروه ، حسی شدند و از اين گروه عدهای واقعا حسی و وفادار به حسیبودن خودشان و شجاع در التزام به لوازم حسی بودن باقی ماندند ، گفتند ماجز به آنچه كه با حواس خودمان آن را درك بكنيم به هيچ چيز ديگری ايمانو اعتقاد نداريم ولی نفی هم نمیكنيم . به اين دو اصل وفادار ماندند :. 1 چيزی را كه حس نمیكنيم نه نفی میكنيم و نه اثبات . ( حرف حسابی. چون گفت " حس " ، میگويد من اين را حس میكنم ، چون حس میكنم وجوددارد ولی حس كه به من نمیگويد هر چه من حس نمیكنم وجود ندارد ، بلكهمیگويد من حس نمیكنم ) . . 2 در مورد خيلی از مسائل گفتند اگر چه تمام اذهان ، اينها را قبولدارند ولی چون ما اكنون كه كاوش كرديم ديديم محسوس نيست میگوييم مااينها را قبول نداريم ، مثل اصل عليت . گفتند اصل عليت ، محسوس نيست. آنچه محسوس است اين است كه حوادث اين جهان با يكديگر احيانا توالیدارند ، تعاقب دارند ، معيت دارند ، اما آنچه را كه ما به نام عليتمیشناسيم و میگوييم " الف " علت است از برای " ب " و تصويرمان ازعليت اين است كه اگر |