صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهی سيد جواد و خواهش او دست به سفرهبرد . لقمهای خورد و غذا را مطبوع يافت . حس كرد كه اين غذا دست پختخانه سيد جواد ، كه عرب بود ، نيست . فورا از غذا دست كشيد و گفت :" اين غذا دست پخت عرب نيست ، بنابراين از خانه شما نيامده ، تانگويی اين غذا از كجا است من دست دراز نخواهم كرد " . آن مرد خوب حدس زده بود . غذا در خانه بحرالعلوم ترتيب داده شده بود. آنها ايرانی الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا ، غذای عرب نبود . سيدجواد هر چه اصرار كرد كه تو غذا بخور ، چه كار داری كه اين غذا در خانهكی ترتيب داده شده ، آن مرد قبول نكرد و گفت : " تا نگويی دست درازنخواهم كرد " . سيد جواد چارهای نديد ، ماجرا را از اول تا آخر نقل كرد. آن مرد بعد از شنيدن ماجرا غذا را تناول كرد ، اما سخت در شگفت ماندهبود . میگفت : " من راز خودم را به احدی نگفتهام ، از نزديكترينهمسايگانم پنهان داشتهام ، نمیدانم سيد از كجا |