حضرت را ديد ، عرض كرد : " يا رسول الله ! جويبر به خانه ما آمد و همچو پيغامی از طرف شماآورد ، میخواهم عرض كنم رسم و عادت جاری ما اين است كه دختران خود رافقط به هم شأنهای خودمان از اهل قبيله كه همه انصار و ياران شما هستندبدهيم " . - " ای زياد ، جويبر مؤمن است ، آن شأنيتها كه تو گمان میكنی امروزاز ميان رفته است . مرد مؤمن هم شأن زن مؤمنه است " . زياد به خانه برگشت و يكسره به سراغ دخترش ذلفا رفت و ماجرا را نقلكرد . " به عقيده من پيشنهاد رسول خدا را رد نكن ، مطلب مربوط به من است ،جويبر هر چی هست من بايد راضی باشم ، چون رسول خدا به اين امر راضی استمن هم راضی هستم " . زياد ، ذلفا را به عقد جويبر در آورد . مهر او را از مال خودش تعيينكرد . جهاز خوبی برای عروس تهيه ديد . از جويبر پرسيدند : " آيا خانهای در نظر گرفتهای كه عروس |