خطرناك خويش به كلی منصرف شده بود ، پای عشق يك زن به ميان آمد .يكی از روزها عبدالرحمن به ملاقات يكی از هم مسلكان خود از خوارج رفت . در آنجا با قطام - كه دختر يكیاز خوارج بود و پدرش در نهروان كشته شده بود - آشنا شد . قطام بسيارزيبا و دلربا بود . عبدالرحمن در نظر اول شيفته او شد و با ديدن قطامپيمان مكه را از ياد برد . تصميم گرفت بقيه عمر را با قطام به خوشی بهسر برد و افكار خود را بكلی فراموش كند . عبدالرحمن از قطام تقاضایازدواج كرد . قطام تقاضای او را پذيرفت ، اما وقتی كه قرار شد كابين خودرا تعيين كند ضمن قلمهايی كه شمرد چيزی را نام برد كه دود از كلهعبدالرحمن برخاست ، قطام گفت : " كابين من عبارت است از سه هزاردرهم و يك غلام و يك كنيز و خون علی بن ابيطالب ! " ( 3 ) پاورقی : . 3 اين موضوع كه زنی خون كسی را كابين خويش معين كند ، آن هم خون علی، آن قدر حيرت انگيز و شگفت آور بود كه موضوع بحث شعرا واقع شد و يكیاز شعرا در آن > |