آنگاه فرمود : " مراقب حال مادرت باش ، تا زنده است به او نيكی كن، وقتی كه مرد جنازه او را به كسی ديگر وامگذار ، خودت شخصا متصدی تجهيزجنازه او باش " . در اينجا به كسی نگو كه با من ملاقات كردهای . من همبه مكه خواهم آمد ، انشاء الله در منا همديگر را خواهيم ديد " .جوان در منا به سراغ امام رفت . در اطراف امام ازدحام عجيبی بود .مردم مانند كودكانی كه دور معلم خود را میگيرند و پی در پی بدون مهلتسؤال میكنند ، پشت سر هم از امام سؤال میكردند و جواب میشنيدند .ايام حج به آخر رسيد و جوان به كوفه مراجعت كرد . سفارش امام را بهخاطر سپرده بود . كمر به خدمت مادر بست ، و لحظهای از مهربانی و محبتبه مادر كور خود فروگذار نكرد . با دست خود او را غذا میداد و حتی شخصاجامهها و سر مادر را جستجو میكرد كه شپش نگذارد . اين تغيير روش پسر ،خصوصا پس از مراجعت از سفر مكه ، برای مادر شگفت آور بود ؟ يك روز بهپسر خود گفت : |