اشهدان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله مكيان با شنيدن اين شعار ، بدون آنكه مهلت سؤال و جوابی بدهند ، به سراين مرد كه او را اصلا نمیشناختند ريختند . اگر عباس بن عبدالمطلب خودرا با روی ابوذر نينداخته بود ، چيزی از ابوذر باقی نمیماند . عباس بهمكيان گفت : " اين مرد از قبيله بنی غفار است . راه كاروان تجارتیقريش از مكه به شام و از شام به مكه در سرزمين اين قبيله است . شما هيچفكر نمیكنيد كه اگر مردی از آنها را بكشيد ، ديگر نخواهيد توانست بهسلامت از ميان آنها عبور كنيد ؟ ! " ابوذر از دست قريش نجات يافت ، اما هنوز كاملا دلش آرام نگرفته بود. با خود گفت ، يك بار ديگر اين عمل را تكرار میكنم ، بگذار اين مردماين چيزی را كه دوست ندارند به گوششان بخورد . بشنوند تا كم كم به آنعادت كنند . روز بعد آمد و همان شعار روز پيش را تكرار كرد . باز قريشبه سرش ريختند ، و با وساطت عباس بن عبدالمطلب نجات يافت . |