جلو آمد و گفت شكايتی دارم : " شوهرم به من ظلم كرده ، مرا از خانه بيرون نموده ، به علاوه مراتهديد به كتك كرده و اگر به خانه بروم مرا كتك خواهد زد . اكنون بهدادخواهی نزد تو آمدهام " . - " بنده خدا ! الان هوا خيلی گرم است ، صبر كن عصر هوا قدری بهتربشود ، خودم به خواست خدا با تو خواهم آمد و ترتيبی به كار تو خواهم داد" . - " اگر توقف من در بيرون خانه طول بكشد ، بيم آن است كه خشم اوافزون گردد و بيشتر مرا اذيت كند " . علی لحظهای سر را پائين انداخت ، سپس سر را بلند كرد و در حالی كه باخود زمزمه میكرد و میگفت : - " نه به خدا قسم نبايد رسيدگی به داد خواهی مظلوم را تأخير انداخت. حق مظلوم را حتما بايد از ظالم گرفت و رعب ظالم را بايد از دل مظلومبيرون كرد ، تا با كمال شهامت و بدون ترس و بيم |