را به آن خانه ببری ؟ " - من چيزی كه فكر نمیكردم اين بود كه روزی دارای زن و زندگی بشوم .پيغمبر ناگهان آمد و به من چنين و چنان گفت و مرا به خانه زياد فرستاد .زياد از مال خود خانه و اثاث كامل فراهم كرد ، به علاوه دو جامه مناسببرای داماد آماده كرد ، عروس را با آرايش و عطر و زيور كامل به آن خانهمنتقل كردند . شب تاريك شد ، جويبر نمیدانست خانهای كه برای او در نظر گرفته شدهكجاست . جويبر به آن خانه و حجله راهنمايی شد . همينكه چشمش به آن خانهو آن همه لوازم و عروس آن چنان زيبا افتاد گذشته به يادش آمد . با خودانديشيد كه من مردی فقير و غريب وارد اين شهر شدم . هيچ چيز نداشتم ، نهمال و نه جمال و نه نسب و نه فاميل ، خداوند به وسيله اسلام اين همهنعمت برايم فراهم كرد . اين اسلام است كه اين چنين تحولی در مردم بهوجود آورده كه فكرش را هم نمیشد كرد . من چقدر بايد خدا را شكر كنم . |