در زير شكنجه به سر میبرند ، اينگونه جسارت بود بورزد و اظهار عقيده كند. جمعيت به لبيد گفتند : " شعر خويش را تكرار كن " . باز تالبيد گفت:
الا كل شیء ما خلاالله باطل |
عثمان گفت : " راست است ، درست است " . و چون لبيد گفت :
عثمان گفت : " دروغ است ، اين طور نيست ، نعمتهای آن جهانی فناپذير نيست " . اين دفعه خود لبيد بيش از همه ناراحت شد . فرياد بر آورد : " ایمردم قريش ! به خدا قسم سابقا مجالس شما اين طور نبود . در ميان شمااينگونه افراد جسور و بی ادب نبودند . چه شده كه اينجور اشخاص در ميانشما پيدا شدهاند ؟ " يكی از حضار مجلس ، برای اينكه از لبيد دلجويی كرده باشد و او را بهقرائت قصيدهاش ادامه دهد ، گفت : " از حرف اين مرد ناراحت نباش ،مرد سفيهی است ، تنها هم نيست ، يك عده سفيه ديگر هم در اين شهر پيداشدهاند و با