خواست . امام برای او هم يك خوشه انگور برداشت و داد . سائل انگور راگرفت و گفت : " سپاس خداوند عالميان را كه به من روزی رساند " .امام باشنيدن اين جمله او را امر به توقف داد ، و سپس هر دو مشت را پراز انگور كرد و به او داد . سائل برای بار دوم خدا را شكر كرد .امام باز هم به او گفت : " بايست و نرو " سپس به يكی از كسانش كهآنجا بود رو كرد و فرمود : " چقدر پول همراهت هست ؟ " او جستجو كرد ،در حدود بيست درهم بود ، به امر امام به سائل داد . سائل برای سومين بارزبان به شكر پروردگار گشود و گفت : " سپاس منحصرا برای خداست ، خدايامنعم تويی و شريكی برای تو نيست " . امام بعد از شنيدن اين جمله ، جامه خويش را از تن كند و به سائل داد .در اينجا سائل لحن خود را عوض كرد و جملهای تشكر آميز نسبت به خود امامگفت . امام بعد از آن ديگر چيزی به او نداد و او رفت . |