نيز برداشت و مورد استفاده قرار داد . يك وقت متوجه شد كه يكی ازسپاهيان دشمن فرياد میكشد : " خود محمد كجاست ؟ خود محمد كجاست ؟ "نسيبه فورا خود را به او رساند و چندين ضربت براو وارد كرد . و چون آنمرد دو زره روی هم پوشيده بود ، ضربات نسيبه چندان در او تأثير نكرد ،ولی او ضربت محكمی روی شانه بيدفاع نسيبه زد ، كه تا يك سال مداوامیكرد ، رسول خدا همينكه متوجه شد خون از شانه نسيبه فوران میكند ، يكیاز پسران نسيبه را صدا زد و فرمود : " زود زخم مادرت را ببند " وی زخممادر را بست و باز هم نسيبه مشغول كار زار شد . در اين بين ، نسيبه متوجه شد ، يكی از پسرانش زخم برداشته ، فوراپارچههايی كه به شكل نوار برای زخم بندی مجروحين با خود آورده بود ، درآورد و زخم پسرش را بست . رسول اكرم تماشا میكرد ، و از مشاهده شهامتاين زن لبخندی در چهره داشت . همينكه نسيبه زخم فرزند را بست به اوگفت : " فرزندم زود |