است ؟ ! نزديكتر شد ، عجب ! اين مرد محمد بن علی بن الحسين ( امام باقر) است ؟ اين مرد شريف ، ديگر چرا دنيا را پیجويی میكند ؟ ! لازم شدنصيحتی بكنم و او را از اين روش باز دارم . نزديك آمد و سلام داد . امام باقر نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام داد. - " آيا سزاوار است مرد شريفی مثل شما در طلب دنيا بيرون بيايد ، آنهم در چنين وقتی و در چنين گرمايی ، خصوصا با اين اندام فربه كه حتمابايد متحمل رنج فراوان بشويد ؟ ! " . " چه كسی از مرگ خبر دارد ؟ كی میداند كه چه وقت میميرد ؟ شايد همينالان مرگ شما رسيد . اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرا رسد ،چه وضعی برای شما پديد خواهد آمد ؟ ! شايسته شما نيست كه دنبال دنيابرويد ، و با اين تن فربه در اين روزهای گرم ، اين مقدار متحمل رنج وزحمت بشويد . خير ، خير ، شايسته شما نيست " . امام باقر دستها را از دوش كسان خود برداشت و به ديوار تكيه كرد وگفت : " اگر |