میگفت : " فرزندم ! علی بن ابيطالب را حلال كن ، اگر در كار شما كوتاهیكرده است " . خمير آماده شد . زن صدا زد : " بنده خدا همان تنور را آتش كن " .مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد . شعلههای آتش زبانه كشيد ، چهرهخويش را نزديك آتش آورد و با خود میگفت : " حرارت آتش را بچش ،اين است كيفر آن كس كه در كار يتيمان و بيوه زنان كوتاهی میكند " .در همين حال بود كه زنی از همسايگان به آن خانه سركشيد ، و مرد ناشناسرا شناخت . به زن صاحب خانه گفت : " وای به حالت ، اين مرد را كهكمك گرفتهای نمیشناسی ؟ ! اين اميرالمؤمنين علی بن ابيطالب است " .زن بيچاره جلو آمد و گفت : " ای هزار خجلت و شرمساری از برای من ،من از تو معذرت میخواهم " . - " نه ، من از تو معذرت میخواهم ، كه در كار تو كوتاهی كردم " ( 1) . پاورقی : . 1 بحار الانوار ، جلد 7 ، باب 103 ، صفحه . 597 |