حاجت خويش را بيان داشتند . طبق قرار قبلی ، حاشيه نشينان مجلس ، همه به نفع نمايندگان قريش سخنگفتند ، همه نظر دادند كه فورا دستور اخراج مسلمانان و تسليم آنها بهنمايندگان قريش داده شود . ولی خود نجاشی تسليم اين فكر و نظر نشد . گفت : " مردمی از سرزمينخود به كشور من پناه آوردهاند ، اين صحيح نيست كه من تحقيق نكرده ونديده ، حكم غيابی عليه آنها صادر كنم ، و دستور اخراج بدهم . لازم استآنها را احضار كنم و سخنشان را بشنوم ، تا ببينم چه بايد بكنم ؟ "وقتی كه اين جمله آخر از دهان نجاشی خارج شد ، رنگ از صورت نمايندگانقريش پريد ، و قلبشان طپيدن گرفت . زيرا چيزی كه از آن میترسيدند ،همان رو به رو شدن نجاشی با مسلمانان بود . آنان ترجيح میدادند مسلماناندر حبشه بمانند و با نجاشی روبرو نشوند ، چون مگر نه اين است كه ، اينكيش جديد هر چه دارد از " سخن " و " كلام " دارد ، و هركس كه مفتون |