و خودش را به كناری كشيد ، رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او روكرد و گفت : " ترسيدی كه چيزی از فقر او بتو بچسبد ؟ ! " - " نه يا رسول الله ! " - " ترسيدی كه چيزی از ثروت تو به او سرايت كند ؟ " - " نه يا رسول الله ! " - " ترسيدی كه جامههايت كثيف و آلوده شود ؟ " - " نه يا رسول الله ! " - " پس چرا پهلو تهی كردی و خودت را به كناری كشيدی ؟ " - " اعتراف میكنم كه اشتباهی مرتكب شدم و خطا كردم . اكنون به جبراناين خطا و به كفاره اين گناه حاضرم نيمی از دارايی خودم را به اين برادرمسلمان خود كه دربارهاش مرتكب اشتباهی شدم ببخشم ؟ " مرد ژنده پوش : " ولی من حاضر نيستم بپذيرم " . جمعيت : |