دست خالی در اختيار او قرار میگيرد و فقط مزد نيروی بازويش را میگيرد وبيشتر از پيش اسير میشود و هم استثمار ، و اين است كه به جای كارگر "پرولتر " خوانده میشود . . 7 ( دوره هفتم ) هر چه سرمايه داران در عددكمتر و در ثروت بيشتر میشوند و صنعت و سرمايه توسعه میيابد طبقه پرولترفشردهتر و قويتر و بيدارتر میگردد و جنگ ديالكتيكی ميان اين دو قطب بهسود اين طبقه پايان میيابد تا نظام را از درون منفجر میكند و مالكيتخصوصی بر سرمايه و توليد را لغو و آن را به صورت مالكيت عمومی درمیآورد و جامعه بی طبقه تشكيل میشود . ص 69 ، مدعی میشود كه جامعه پس از تحول صيد و شكار به كشاورزی ، بهدو طبقه تقسيم شد : قابيلی و هابيلی . طبقه قابيلی يعنی طبقه حاكم دارایسه چهره است : ملك ، مالك ، ملا ، كارشان به ترتيب استبداد ، استثمار، استحمار است . طبقه محكوم دارای يك چهره است : مردم . الله در قرآنمساوی است با مردم ، يعنی در مسائل اجتماعی همواره كلمه " الله "جانشين كلمه " الناس " است مانند " « الحكم لله »" و همچنين "« يكون الدين كله لله »" . در پاورقی صفحه 70 ميان طلاب و اهل تحقيق واجتهاد با روحانيين رسمی فرق میگذارد و آنها را ملا میخواند نه اينها را .در صفحه 71 درباره كلمه " الناس " میگويد كه مفهوم جمعی دارد ، اسمجمع است و معنی " « الناس مسلطون » " هم اين نيست كه فرد بر مالخودش مسلط است ، بلكه اين است كه جمع مسلط است و بالاخره در صفحه 72به طور جزم میگويد : جامعههای ملی ، سياسی ، اقتصادی - يعنی هر جامعهایدر هر دورهای از تاريخ - دارای يك نظام متضاد است ، تناقض در بطن آناست ، يك جامعه طبقاتی است ، دو طبقه |