تلقی همه وجود به صورت يك كل و يك اندام زنده شاعر و با اراده دارایاحساس و هدف ، و جهانبينی شرك عبارت است از تلقی جهان به صورتمجموعهای ناهماهنگ ، پر از تفرقه و عدم تجانس . كسانی كه انديشه را و وجدان عقلی را تابع وجدان اجتماعی میدانند ،توحيد را انعكاس روح در يك جامعه يك قطبی و شرك را انعكاس فكری يكروح در يك جامعه چند قطبی میدانند ، هر گونه اصالت را از وجدان عقلیمیگيرند ، نظريه اين كتاب تقريبا همين نظريه است . ايراد بالاتر اين است كه جهان را در كل خودش - خدا و همه مخلوقات -دارای هدف و حركت و تكامل میداند . اين با انديشههای چينی و هندی شايدسازگار است نه با اسلام ، در اسلام خدا خود هدف است و غايت هر حركت نهشیء متحرك و هدفدار . در سراسر قرآن اين نكته به چشم میخورد . میگويدخدا برای جهان نظير شعور است برای انسان ( حق جان جهان است و جهان همچوبدن ) ، میگويد : " جهانبينی توحيدی يك وحدت كلی را در وجود نشانمیدهد ميان سه اقنوم : خدا ، انسان ، طبيعت ، زيرا منشأ ( ! ) يكی است، همه يك جهت دارند ( حتی خدا ) و همه با يك روح و يك اراده حركت وحيات دارند ( ! " .اين بيانات نفی خدای غنی علی الاطلاق و غايت علی الاطلاق و كامل علیالاطلاق است . ص 36 ، تقسيم به غيب و شهادت را نسبی فرض میكند نسبت به انسان (از قبيل درون يك خانه كه برای يك انسان غيب است و برای ديگری شهادت) و حال آنكه تقسيم به دو عالم غيب و شهادت مربوط به دو نحوه از وجوداست و غيب و باطن بودن خدا |