ضد ديگر و سپس تركيب است ، در اينجا عبور از خدا به شيطان يا از شيطانبه خدا سپس تركيب ، غلط است . نويسنده مفهومی اسلامی درباره انسان را نيمی فدای اگزيستانسياليسم ونيمیفدای ماركسيسم و منطق ديالكتيك كرده است . انسان ، تضاد در انسان ص 43 - 44 ، تضاد ديالكتيكی را اينطور تشريح میكند كه روح خدايی درانسان تمايل به تعالی دارد تا آنجا [ كه ] فرشتگان را مثل شوند ، و اينتز است و عاملی نيرومند لجنی كه ميل به رسوب و توقف دارد او را از اينحركت بازمیدارد ( آنتی تز ) ، از تضاد آنها و كشمكش آنها و در واقع جمعآنها حركت به وجود میآيد و نتيجه تكامل است ( سنتز ) . طبق اين بيان تز خود به تنهايی عامل حركت است ، و حال آنكه درديالكتيك تز عامل حفظ وضع موجود و آنتی تز عامل تغيير وضع و نشاندهندهبه سوی آينده [ است ] ، ثانيا تكامل در تركيب عناصر تز و آنتی تز يعنیخدا و شيطان نيست ، بلكه در طرد جنبه آنتی تز است ، ثالثا بنابر بيانفوق ، حركت نتيجه است يعنی حركت خود آنتی تز ( 1 ) است و اين غلطاست . به هر حال مغالطهای بيش نيست . در تضادی كه اسلام فرض میكند ، انسان با اراده آزاد بايد يكی از دو ضدرا انتخاب كند ، ولی در ديالكتيك بايد از هر دو ضدپاورقی : . 1 [ ظاهرا بايد " سنتز " باشد ] . |