فرعون برود و به تذكر و بيداری فطرت او بپردازد و اگر مفيد واقع نشد بااو بستيزد . از نظر موسی ، فرعون انسانی را در درون خود اسير كرده و بهبند كشيده و انسانهايی را در بيرون . موسی در درجه اول میرود اسير درونیفرعون را عليه فرعون بشوراند و در حقيقت میرود فرعون فطری را كه يكانسان و لااقل نيمه باقيمانده يك انسان است عليه فرعون اجتماعی - يعنیفرعون ساخته شده در اجتماع - برانگيزاند « ( اذهبإلی فرعونإنه طغی فقلهل لكإلی أن تزكی 0 و أهديكإلی ربك فتخشی ) »( 1 ) . قرآن برای هدايت ، ارشاد ، تذكر ، موعظه ، برهان ، استدلال منطقی ( بهتعبير خود قرآن " حكمت " ارزش و نيرو قائل است . از نظر قرآن اينامور میتوانند انسان را دگرگون سازند و مسير زندگی او را تغيير دهند ،شخصيتش را عوض كنند و انقلاب معنوی در او ايجاد نمايند . قرآن نقشايدئولوژی و انديشه را محدود نمیداند ، بر خلاف ماركسيسم و ماترياليسم كهنقش راهنمايی و هدايت را محدود به تبديل طبقه فی نفسه به طبقه لنفسهمیداند ، يعنی به وارد كردن تضادهای طبقاتی در خود آگاهی ، همين و بس .ثانيا : اينكه گفته شد كه مخاطب قرآن " ناس " است و " ناس "مساوی است با توده محروم ، پس مخاطب اسلام طبقه محروم است و ايدئولوژیاسلامی ايدئولوژی طبقه محروم است و اسلام پيروان خود را و سربازان خود رامنحصرا از توده محروم میگيرد نيز غلط است . البته مخاطب اسلام " ناس" است ولی " ناس " يعنی انسانها ، يعنی عموم مردم . هيچ كتاب لغتیو هيچ عرف پاورقی : . 1 نازعات / 17 - 19 ، ايضا طه / 44 و . 45 |