میگذارد مرحله و منزل است نه مدار و مسير . ثانيا اگر دوست عزيز ما برای همه چيز " وجود تاريخی " قائل است حتیبرای اصول و حقايق و مكتبها و ايدئولوژيها و فرهنگها ( هر فرهنگی و با هرريشهای ) پس ديگر از اسلام هزار و چهارصد سال پيش كه از جان و دل از آندفاع میكند چه میخواهد ؟ . خواهيد گفت : اسلام خود ، حركت و جنبش است كه به وجود خود ادامهمیدهد نه بنياد و نظام. پاسخ اين است كه اسلام نه حركت است و نه متحرك، نه جنبش است و نه جنبنده ، اين جامعه اسلامی است كه در مدار اسلام وصراط مستقيم اسلام در حركت است و يا بايد در حركت باشد نه اسلام .ثالثا البته صحيح است كه گاهی يك جريان موجخيز و حركتزای اجتماعی ،روح خود را از دست میدهد و از آن جزيك سلسله آداب و تشريفات بیاثرباقی نمیماند . اميرالمؤمنين فرمود اسلام به دست امويها مانند ظرفی كهوارونه شود و محتوايش بيرون بر يزد و جز خود ظرف باقی نماند ، و ارونهمیشود و از محتوای خود خالی میشود : " « يكفأ الاسلام كما يكفأ الاناء » "( 1 ) و ما با شما همراهی كرده نام اين پديده اجتماعی را " تبديل حركتبه بنياد " مینهيم . با ذكر يك مثال توضيح میدهم :عزاداری سنتی امروز امام حسين عليهالسلام تبديل حركت به بنياد است .اين عزاداری كه به حق دربارهاش گفته شده : " « من بكی او ابكی او تباكیوجبت له الجنة » " كه حتی برای تباكی ( خود را شبيه گريه كن ساختن ) همارزش فراوان قائل شده ، در اصل ، فلسفهاش پاورقی : . 1 نهج البلاغه ، خطبه . 104 |