علتی نسبت ندهد ، و بالعكس ضعيفترين عملی را ضايع شده و بیاثر بپندارد. بنابراين علم صريحا يا تلويحا متكی بر قبول وجود علت و معلول است ومنكر استقلال ذاتی يا اتفاقی بودن اشياء میباشد . . . عالم نه تنها معتقدبه حقيقت میباشد و دنيا را پوچ و بی اساس نمیپندارد بلكه يقين به وجوديك انتظام كلی و ارتباط قطعی كه حاكم بر طبيعت است نيز دارد . علاوه براين هيچ محققی نيست كه اگر در گوشه آزمايشگاه خود روی يك حادثه كوچكیقانونی را كشف نمود ، آن قانون را در هر جای ديگر طبيعت جاری و سارینداند و حتی تا آخرين سرحد افلاك و تا قديمترين روزگار نبرد و اعمال نكند، يعنی در واقع حقيقت مكشوف را همه جايی و لايزال نشناسد . بنابرايندانشمند عملا معتقد است كه هيچ چيز طبيعت بیاساس و منشاء نبوده يك نظمواحد متقن ازلی در سراسر دنيا جريان دارد . خداپرست چه میگويد ؟ اومیگويد دنيا دارای مبدأ و اساس بوده ، يك ناظم واحد ازلی قادری به نامخدا بر سراسر آن حكومت میكند . تنها تفاوت در اين است كه عالم صحبتاز نظم میكند و موحد ناظم را اسم میبرد . قرآن هم غير از اين چيزینمیگويد ، بلكه خدا را به عنوان كسی معرفی مینمايد كه زمين و آسمانها راسرشته است ، روز و شب را درپی يكديگر درمیآورد ، دانه و درخت رامیشكافد ، جسم مرده را تبديل به وجود زنده و زنده را منقلب به مردهمیكند ، باران به زمين میرساند ، در واقع تمام حركات و اطوار طبيعت راكه مشركين به خدايان يا به منبعهای مختلف نسبت میدادند قرآن مربوط وناشی از يك جا میگيرد . . " . .البته ما هم معتقديم كه علم جديد كمك فراوانی به توحيد و خداشناسینمود ، ما هم معتقديم گامهای علوم در جهت توحيد بوده نه |