و حال آنكه حتی در خود مسائل هندسی چنين نيست . در صفحه 4 میگويد مسئله شناختن و فهميدن غير از دانستن است ، آنگاهمغلطه میكند ، میگويد " علمای اسلامی عالم هستند ولی اسلام شناس نيستند" و حال آنكه علمای اسلامی آنچه را میدانند از علوم اسلامی ، همان رامیشناسند و آنچه را نمیشناسند همان چيزی است كه نمیدانند ، نه اينكهاسلام را میدانند ولی نمیشناسند . البته ميان " دانستن " كه مقابل جهلاست و " شناختن " كه در مفهومش تميز و تشخيص و تطبيق افتاده است ونوعی خاص از دانستن است فرق است اما از قبيل فرق عام و خاص . مفهوم" شناختن " به همين دليل كه در آن تميز و تطبيق و رفع ابهام سابقافتاده است بر خداوند اطلاق نمیشود . اگر گفتهاند " معرفت ، علم مسبوقبه جهل است ( يا علم مسبوق به علم است كه نسيان متخلل شده باشد " و ياگفته شده است كه " معرفت در مورد جزئيات به كاربرده میشود " منظورهمين است كه گفته شد . نويسنده با اين مغلطه میخواهد عذر خود را بخواهد كه اگر عالم اسلامینيستم اسلام شناس هستم و آنها كه عالم اسلامیاند اسلام شناس نيستند پسخيالتان راحت باشد . نويسنده آنگاه به يك مغلطه ديگری متوسل میشود ، شناختن |