اصل ماديت ماهيت مذهب و ماهيت هر پديده فرهنگی را و اصل ضرورت تطابقميان خاستگاه يك پديده فرهنگی و جهتگيری آن را ناآگاهانه پذيرفتهاند ،چيزی كه هست ، بر خلاف نظر ماركس و ماركسيستها به مذهبی هم كهخاستگاهش و جهتگيریاش طبقه محروم و غارتشده باشد نيز قائل شدهاند ، ودر حقيقت برای مذهب محكوم از نظر جهت گيری توجيه جالبی به دستآوردهاند اما از نظر ماهيت خاستگاه كه بالأخره مادی و طبقاتی است ، نه.نتيجهای كه گرفته میشود چيست ؟ اين است كه مذهب شرك و مذهب حاكمكه به طبقه حاكمه تعلق داشته و دارد ، تنها مذهب تاريخی عينی است كه درزندگی نقش داشته است ، زيرا جبر تاريخ پشت سر آنها بوده ، قدرتاقتصادی و سياسی در اختيار آنها بوده ، لا جرم مذهب آنها هم كه توجيهكننده وضع آنها بوده استوار میمانده و حكومت میكرده است ، و امامذهب توحيد خود به خود نتوانسته است به شكل يك تحقق خارجی و عينی درجامعه وارد شود ، مذهب توحيد هيچ نقش تاريخی در جامعه ايفا نكرده ونمیتوانسته ايفا كند ، زيرا روبنا بر زيربنا نمیتواند پيشی گيرد ، از اينرو نهضتهای پيامبران توحيدی نهضتهای محكوم و شكست خورده تاريخ است ونمیتوانسته است جز اين باشد ، پيامبران مذهب توحيد ، مذهب برابریآوردهاند ، اما طولی نكشيده كه مذهب شرك در زير نقاب توحيد و تعليماتپيامبران به حيات خود ادامه داده و با تحريف آن تعليمات از همانتعليمات تغذيه كرده و بيش از پيش نيرومند شده و بر آزار طبقه محرومتواناتر شده است . در حقيقت ، پيامبران راستين كوشش كردهاند قاتق نانی برای مردم آورنداما بلای جان مردم شده ، ابزاری شده در دست طبقه |