اخلاقی اساسا معنی پيدا میكند . ولی با انكار اينها اصلا انسان جز تودهایاز ماده نيست ، غير از اينكه ارزشهای اخلاقی را بايد گفت انسان فرضمیكند ، اعتبار میكند ، خودش میآفريند ، يعنی قراردادی ، هيچ معنایديگری نمیتواند پيدا كند . حال ، اينها میخواهند برای اخلاق فلسفهایبسازند ، فلسفه منهای خدا و منهای روح و جاودانگی روح . فلسفه اخلاق آنوقت میتواند فلسفه اخلاق باشد كه به انسان غايت اخلاقی بدهد . میخواهنداينجا مساله غايت اخلاقی را توجيه كنند ، میگويند |