- میگويد اين بيانی كه هگل كرد كه شدن هست و هر چيزی ابتدا پيدايش ،بعد نمو ، بعد نابودی [ دارد ، ] يك فكر مايوس كنندهای نيست ، بلكه ازبين رفتنی است كه مقدمه يك خلاقيت است : " هگل باز مینويسد : به اين نوع تغييرات بلافاصله جنبه ديگری میپيونددبه طوری كه دوباره از مرگ زندگی نوينی متولد میشود . شرقيها چنين تصوریداشتند كه شايد بزرگترين فكر و قله افكار ، متافيزيك آنان باشد . عقايدمربوط به تناسخ بيانگر همين تصور است و فنيكس نيز كه بیپايان ازخاكسترهای خود ، سر بيرون میآورد چنين نشانهای است . اما همه اينهاتصاوير شرقی است كه بيشتر مناسب جسم است تا روح . باختر تصور ديگریارائه میدهد . روح نه فقط جوانتر بلكه برتر و روشنتر از پيش ظهور میكند. " (1) حرفی كه هگل در اينجا میزند همان اشاره به تولد نو است كه میگويدشرقيها فكر میكردند متافيزيك و اعتقاد به تناسخ بالاترين فكر است وفنيكس كه ظاهرا اسم پرندهای است . . . حيوانی است كه از قديم گويا در ميان يونانيها ضربالمثل بوده است .معتقدند كه يك مرغ سفيد افسانهای است (ققنوس). مثلا در كتابهای بوعلی وبهمنيار يا در كلمات ابوريحان همين كلمه " ققنوس " به كار رفته است. [ در پاورقی ] میگويد : " مرغ خيالی افسانههای مصری كه در بيابانهایعربستان زندگی میكرد . خود را در آتش به هلاكت میرساند و سپس ميانخاكستر خود تجديد حيات میيافت " . " تجديد حيات میيافت " يعنیفرزندان او [ تجديد حيات پيدا میكردند . ] تضاد خلاق در اين بحثش(موارد كاربرد ، جدل ، فلسفه پيشرفت)يك بحث خاصیمیخواهد طرح كند كه باز بحث مهمی است . هگل كه قائل به مرگ و زندگیاست صرفا حرفش اين نيست كه هر زندگی به دنبال خودش مرگی دارد ، هرحدوثی به دنبال خود فنايی دارد(اين مقدار را همه مردم دنيا گفتهاند ، چيزمهمی نيست)بلكهپاورقی : . 1 همان ، ص 18 و . 19 |