است ولی راهی است كه مقصد دارد و در عين حال غيرمتناهی است و خدا مقصدكل است . در بند بودن يك شی متكامل ، در بند آن مقصد كمالی خودش بودن، اين در بند خود بودن است نه در بند ناخود بودن ، يعنی يك شيئی كه ازنقص به كمال حركت میكند ، از " خود " به " ناخود " حركت نمیكند ،از " خود " به " خود " حركت میكند . . . (1)يك بذر كه در زير زمينقرار میگيرد و آن وضع موجود خودش را رها میكند و بعد به سوی بوته شدنحركت میكند ، آيا اين از خودش به سوی ناخود رفته ، يعنی مثل اين استكه [ اين بذر ] در يك موجود ديگر جذب شده باشد ؟ يا نه ، به سوی كمالخودش حركت كرده ، يعنی در عين اينكه از خودی رفته است ، به خودی رسيده، از خود ناقصتر به خود كاملتر حركت كرده است ، و لهذا مسير الیاللهعبارت است از حركت از خود به سوی خود: « " و نحن اقرب اليه منكم "(2) از خود شما به شما نزديكتر هستيم . آن روح معنايش اين است كه ازشما خودتر هستيم برای شما ، خود واقعی شما ما هستيم . اينها خيال كردندخدا يعنی يك موجودی كه مثلا در بالای آسمانها نشسته چرت میزند . اگر منآنچه دارم به او نسبت بدهم به بيگانه نسبت دادهام . او بيگانه است ." آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا میكرد " . نمیداند كه رابطه خدا باانسان رابطه خود عالیتر با خود دانیتر است ، يعنی رابطه انسان است باغايت خودش ، نه رابطه يك موجود مباين با يك موجود مباين . اين استكه هر چه انسان بيشتر در بند او باشد بيشتر به خود رسيده است يعنی بيشتربه خود واقعی رسيده است و خود واقعی را دريافته است . او را از يادبردن و او را گم كردن مساوی است با جذب در ديگران شدن و خود را از دستدادن كه در اين زمينه مطالب زيادی در معارف اسلامی هست ، چه در متوناوليه اسلامی مثل قرآن ، نهجالبلاغه يا احاديث ، چه در كلمات حكمای اسلامیو چه در كلمات عرفا بالخصوص . در كلمات عرفا در اين زمينه اينقدرمطلب است كه الی ماشاالله . اگر بخواهيم در اين زمينه صحبت كنيم شايدچند جلسه وقت بگيرد و من از همان قديم نوشتههای زيادی در همين زمينهدارم تحت عنوان " خود واقعی و خود خيالی " كه انسان دو گونه خود دارد، خود واقعی چيست و خود خيالی چيست ؟ عرض كردم از بيست سال پيش اينمساله فكر پاورقی : . 1 [ چند ثانيهای در نوار افتادگی وجود دارد . ] . 2 واقعه / . 85 [ در بيان استاد به جای " اليه " " اليكم " آمدهو ترجمه مطابق همان است . ] |