معلول هم عليتی نسبت به علت قائل شديم ، ممكن است كسی بگويد به هماناندازه كه علت اصل است و معلول فرع ، باز معلول چون علت است اصل استو علت فرع . پس هيچكدام زيربنا و هيچكدام هم روبنا نيستند ، مگر اينكهبياييم به شكل ديگری توجيه كنيم ، به اين شكل كه بگوييم در علت ومعلولهای مادی علت زمانا تقدم دارد بر معلول . (رتبتا كه حتما چنين است. حالا آنها چنين حرفهايی نمیزنند ، ما با اصول خودمان چنين حرفی میزنيم .)علت به هر حال مقامی دارد مقدم بر مقام معلول . اگر میگوييم تاثيرمتقابل ، نه مقصود اين است كه در همان حدی كه علت روی معلول اثرمیگذارد معلول هم روی علت اثر میگذارد ، میخواهيم نفی مطلق بودن كردهباشيم ، يعنی شما يك علت را علت مطلق و يك معلول را هم معلول مطلق درنظر نگيريد . مثلا پدری را نسبت به فرزند در نظر بگيريد . پدر مسلم علتاست برای فرزند نه فرزند علت برای پدر . ولی همين فرزند در همان حالیكه پديدهای است ناشی از وجود پدر و به اين معنا كه او ناشی از وجود پدراست پدر ناشی از وجود او نيست ، به وجود آمدنش روی پدر اثر میگذارد ،همين چيزی كه ما میگوييم كه انسان اگر پدر بشود تغيير كيفيت و تغييرماهيت میدهد . يك آدم پخته و پير به يك آدم جوان میگويد آقا ، پدرنشدهای تا ببينی وضع چيست و يك پختگی پيدا كنی ، يعنی داشتن فرزند همبه نوبه خود يك سلسله آثار روی پدر میگذارد . نه اين است كه وجود فرزندكه معلول اوست هيچ اثری روی او نگذارد . پس اين نفی مطلق بودن علت است نه اينكه تاثيری متساوی در اينجا قائلباشيم . خودشان به اين شكل توجيه نكردهاند ، ما ناچاريم كه حرف اينها رابه اين معنا توجيه كنيم . البته اين بستگی دارد به اينكه ما آن اصلی راكه به نام " اصل تاثير متقابل " میگويند بررسی كنيم ببينيم آنها در اصلتاثير متقابل آيا همين حرف را میزنند ، يعنی در اصل تاثير متقابلمیخواهند نفی مطلق بودن اصل عليت را كرده باشند يا بگويند نه ، اصلاعليت هميشه چنين است [ كه علت و معلول به طور يكسان روی هم اثرمیگذارند ؟ ] غرضم اين است كه يك مفری و يك توجيهی اجمالا دارد .پس تعديلی كه اينها كردند ما فعلا به همين توجيه صحيحش قبول میكنيم ،میگوييم اين تعديل همين است كه اگرچه اقتصاد علت است و مناسبات حقوقیو اجتماعی همه اينها معلول هستند و يك نوع تقدمی برای اين علت نسبت بهمعلول هست ، اما چون هر علتی علت مطلق نيست و به نوبه خود از معلولخودش تاثيرپذير |