ضرورت آن آگاه بشود و بعد در اثر آگاهی استفاده كند . چون زلزله يكجريان خطرناكی هست خودش را از مسير خطر زلزله نجات بدهد . سوم اين است كه اساسا جلوی وقوع زلزله را بگيرد . قدرت و آگاهی انساندر حدی باشد كه اصلا مانع وقوع زلزله بشود ، حال از هر راهی . فرض كنيمبشر بتواند مسير اين موادی را كه سبب حركت و تزلزل زمين میشوند تغييربدهد به جايی كه برای خود او ضرر نداشته باشد . انسان در مقابل تاريخ هم سه حالت ممكن است داشته باشد . يك حالتاينكه بگوييم جريانهای تاريخ جبری است و بدون اختيار ما صورت میگيرد ،ما نه میتوانيم تغيير بدهيم و نه میتوانيم آگاه بشويم ، و به فرض همآگاه بشويم آگاهی ما اثر ندارد . آگاهی ما از قبيل اين میشود كه يك وقتیاطلاع پيدا كنيم كه يك ستاره بسيار بزرگی در فضا در حركت است و درمسيری قرار گرفته كه با زمين ما تصادف میكند ، در فلان روز ، فلان ساعت ،فلان دقيقه و فلان ثانيه طبق حسابهای دقيق . ما اصلا نمیتوانيم جلويش رابگيريم . ممكن است كسی برای تاريخ چنين وضعی قائل باشد(در كف شير نرخونخوارهای - غير تسليم و رضا كو چارهای ) . دوم اين است كه نه ، يك مقدار ما میتوانيم [ تاثير بگذاريم . ] آنپيش میآيد ، تاريخ را ما نمیتوانيم عوض كنيم ، تاريخ همين طور كه حركتمیكند وضعش جبری پيش میآيد . ما فقط میتوانيم خودمان را با تاريخ تطبيقبدهيم ، خودمان را در مسير تكاملی تاريخ قرار بدهيم ، و هم میتوانيم درمقابل تاريخ بايستيم . اگر در مقابلش بايستيم خودمان را نابود كردهايم ،در مسير تاريخ قرار بگيريم به وجود خودمان تحقق بخشيدهايم ، به خودمانتكامل بخشيدهايم . سوم اين است كه ما حتی بتوانيم جلو تاريخ را و جلو وقوع حادثه تاريخیرا بگيريم . ماركس و ديگران كه قائل به جبر تاريخ هستند گفتهاند نه ، باتاريخ نمیشود مبارزه كرد ، چنين چيزی امكان ندارد . جلو وقوع جريانهایتاريخ را - آنهم به همان ترتيبی كه اينها میگويند كه انسان چه بخواهد وچه نخواهد آن وقوع پيدا میكند و خارج از اراده و خواست انسان است -نمیشود گرفت . آزادی انسان حداكثر اين مقدار است كه میتواند بهضرورتهای تاريخ آگاه بشود و خودش را با آن تطبيق بدهد . پس وقتی ما میگوييم انسان از راه تغيير میشناسد و بعد عمل میكند ، در |