يك روح بالخصوص است و مجموع يك جامعه يعنی يك حقيقت مركب دارایچند روح . اين خودش يك فرضيه است ، قابل رد هم نيست ، خيلی هم فرضيهقرص و محكمی است . . 2 هر تمدنی دارای يك روح مخصوص است نظريه ديگر در مقابل آن نظريه تك ماهيتی - كه اين هم خيلی جالب توجهاست اين است : چه ضرورتی دارد كه ما تمام جامعههای بشری را دارایماهيت واحد بدانيم و بگوييم " جامعه بشری " ؟ فرض كنيم قبول كرديم كهجامعه دارای يك حيات است نه چند حيات ، چه ضرورتی دارد كه تمام بشررا يك جامعه حساب كنيم و برای همه هم يك جور حكم صادر كنيم ؟ نه ،جامعه بشری دارای تمدنهای متعدد است . اين تمدنها گاهی در عرض يكديگربودهاند . مثلا در آن واحد تمدن يونان بود ، تمدن ايران هم بود ، تمدن مصرهم بود و هيچكدام هم بر ديگری حاكم نبود . و گاهی در طول تاريخ بودهاند .تمدنی میآيد و میميرد ، بعد تمدن ديگری به جای آن میآيد . تمدن يونانمیرود تمدن روم جانشين آن میشود . تمدن روم میرود تمدن اسلام جای آن رامیگيرد . بعد تمدن جديد میآيد جای آنها را میگيرد . حال چه مانعی دارد كهبگوييم هر تمدنی دارای يك روح مخصوص است ؟ در جامعهشناسی اين مطلبمطرح شده و لهذا میآيند ميان تمدنها فرق قائل میشوند ، میگويند مثلا روحتمدن اسلامی چه روحی است ؟ ممكن است يك تمدن روحش روح مذهبی باشد ،يعنی در ميان اين نهادهای مختلف ، آن كه حاكم بر همه است و به منزلهروح است ، مذهب است و باقی ديگر به منزله عضو و تابع . فلسفه دارد ولیفلسفهاش تابع مذهب است . طب دارد ، طبش هم روح مذهب بر آنحكمفرماست . فيزيك دارد ، بر فيزيكش روح مذهب حاكم است . رياضياتهمينطور . هنر دارد ، شما میبينيد باز مذهب در آن تجلی میكند . صنعتدارد ، در صنعتش مذهب تجلی میكند . بعضی از تمدنها را میگويند فلسفیاست ، عقلانی است ، يعنی روحش روح عقلانی است . تمدن يونان را اينطورتوصيف میكنند . میگويند تمدن يونان تمدنی است كه آن هم مثل تمدن اسلامیدارای نهادهای مختلف است ، يعنی هنر دارد ، اخلاق دارد ، علم دارد ،صنعت دارد ، علوم متعدد دارد ، ولی روح حاكم بر اين تمدن فلسفه است .دين هم دارد ولی دينش تابع |