میگويند فلسفه بودن به منطقی میانجامد كه همان منطق صوری ارسطويی است كهمنطق ثابت است ، منطقی كه مفاهيم و معانی در آن تحرك ندارد ، و فلسفهشدن به منطقی میانجامد كه در آن معانی و مفاهيم تحرك دارد كه همان منطقديالكتيك است . لازمه منطق ديالكتيك اين است كه همه چيز در جريان است، يعنی در منطق ديالكتيك همه چيز وارد تاريخ است ، همه چيز تاريخ دارد، چون تاريخ به زمان مربوط است . بر اساس منطق ديالكتيك همه چيزتاريخی است . شی غير تاريخی يعنی شی غير متغير و متبدل كه در جريان زمانقرار بگيرد نداريم . پس بهتر اين بود كه اين طور میگفت كه اين فلسفه بهمنطقی میانجامد و اين فلسفه ديگر به منطق ديگر . البته بعد يك حرف ديگر زده است ، میگويد فلسفه هستی به ابديت وتغييرناپذيری روح و تغييرناپذيری حقيقت و تغييرناپذيری ارزشها و اصولاخلاقی میانجامد ، بر خلاف فلسفه شدن كه به ابديت و تغييرناپذيری [ اينامور قائل نيست ] بلكه [ طبق اين فلسفه ] اصلا امر ابدی وجود ندارد چونهمه چيز در جريان تاريخ قرار میگيرد يعنی " جريانی " است و آغازی داردو انجامی ، و قهرا تغييرناپذيری روح معنی ندارد و مساله ثبات حقيقت هممنتفی میشود . (حقيقت يعنی آنكه ما میگوييم حقايق علمی ، حقايق فلسفی .)میگويد همانطور كه واقعيت تاريخ دارد يعنی زمان دارد ، نسبی است ،تولدی دارد و مرگی ، حقيقت هم - يعنی هر حقيقتی كه شما آن را حقيقتعلمی يا فلسفی بدانيد - هيچ وقت جاودانه نيست يعنی موقت است . ما دراصول فلسفه درباره اين مطلب بحث كردهايم . [ میگويند ] هر حقيقتی شمادر نظر بگيريد موقت است . هيچ حقيقت ثابت نداريم ، كه از بحثهایفوقالعاده مهمی كه با اين ديالكتيسينها هميشه هست اين است كه لازمه اينحرف كه هيچ حقيقت جاودانی وجود ندارد اين است(1)كه حتی اگر ما الانبگوييم دو دو تا چهار تا ، نمیتوانيم بگوييم اين حقيقتی است كه از ازلتا به ابد صادق بوده است . اينطور بايد بگوييم : الان دو دو تا چهارتاست ، اما [ اينكه ] اين حقيقتی بوده است كه در ميليونها سال قبل بودهو در آينده هم باز دو دو تا چهارتا خواهد بود [ چنين نيست ] پاورقی : . 1 البته ما در اصول فلسفه از جنبههای متعدد اين قضيه را مورد بحثقرار دادهايم كه در مقدمه مقاله چهارم خيلی مفصل بحث كردهايم . |