انسان چگونه هنر را خلق میكند ؟ فراوردههای سابق ذهنش به طور ساده درمخزن ذهنش جمع شده است ، اگر ذهنش قدرت خلاقيت داشته باشد از اينهاصورتهای جديد و بديع میآفريند . شاعر كارش همين است . يك نفر نقاش هممیآفريند ، غير از نقاشی كه از طبيعت تقليد میكند كه آن نوعی ديگر [ و ]عمل مكتسب است ، بلكه نقاشهايی كه در مقابل رئاليستها [ قرار دارند . ]رئاليستها آنهايی هستند كه طبيعت را تقليد میكنند . اينها را " سوررئال" میگويند . اين يك دستگاه ادراكی انسان است . انسان دستگاه عقلانی هم دارد و ازيك عقل و ارادهای برخوردار است كه حيوان از آن برخوردار نيست .ممكن است كسی بگويد ماهيت انسان را غريزه جنسیاش تشكيل میدهد(حرففرويد همين است)يعنی همه چيز ديگر در واقع در خدمت اين يك غريزه استو حتی يك بچه شيرخوار هم اگر پستان مادر را دوست دارد و میمكد در واقعهمان جريان به قول او لبيدو است . ممكن است برای فرد انسان هم ماهيت اقتصادی قائل باشد و بگويد [ جامعه] در درجه دوم قرار گرفته است . ممكن است كسی برای حيات انسان ماهيت اقتداری قائل باشد ، بگويد اصلاآن نيروی اساسی كه بر وجود انسان حاكم است برتریطلبی و قدرتطلبی است .مثل اينكه راسل چنين میگويد . نه ، او میگويد همه در عرض [ يكديگر هستند . ] درواقع چند حياتیمیداند . يكی از شاگردهای فرويد - كه با خودش هم خيلی مباحثه كرده -میگويد قويترين غريزهای كه بر انسان حاكم است برتریطلبی و شخصيتطلبیاست . عينا در فرد انسان همه اين فرضيهها میآيد . میگوييم انسان دارای روحواحد است ولی در روح انسان آن واقعيت اصلی چيست كه باقی ديگر فرع است؟ ممكن است كسی بگويد كه روح انسان هم خودش چند حياتی است ، چند شعبهمستقل است كه هيچكدام بر ديگری تقدم ندارد . راسل اينطور میگويد . اومیگويد من نمیتوانم حرف ماركس را تاييد كنم برای اينكه میبينم كه درمواردی غريزه جنسی همان قدر قوی است بلكه قويتر است از غريزه اقتصادی ،زيرا در فرد ما میبينيم كه |