كسانی كه زندگی بعدی را هم میتوانند داشته باشند ، و آنهايی كه عقل را بهكار نيندازند جزو برگزيدهها نمیشوند و يا در نوع فعلی كه به نسبت نوعبعدی پست تر خواهد بود میمانند . مسأله تكامل را قبول كنيم . آن انواعپستتر در زندگی معمولیشان ماندهاند ، يك عده خاصی بودهاند كه توانستهاند به نوع عالیتری برسند به علت استعدادهای خاصی كه داشتهاند . اگر بااين ديد نگاه كنيم ، انسان هم [ بجای غريزه به شكلی كه در حيوانات است] عقل به او داده شده و بايد به حال خود رها باشد . اينجا ديگر قاعدتانبايد احتياج به يك نيروی اضافی باشد ( همه بر فرض است ) ، چون همهدارای عقل هستند بايد رها بشوند ، آن كه واقعا اين عقل را به كار انداختهاست ، استعدادش را رشد داده ، میتواند درك حقايق بكند و راهش راتشخيص بدهد . همانطور كه آن موجودات پستتر فقط به كمك غريزه بهتريننوع زندگی را میكنند از لحاظ شرايط خودشان ، انسان هم به كمك عقل بتواندبهترين نوع زندگی خود را داشته باشد ، به مرحله عالی برسد ، منتها آنهايیكه استعداد بيشتری دارند به مرحله عالی میرسند و جزو كسانی میشوند كه میتوانند بعدا به يك نوع عالیتری تبديل بشوند ، آنهايی كه ندارند يا بهكار نمیاند ازند خواه ناخواه بايدبمانند . حالا اينجا چه لزومی داشتهپيغمبری بيايد ضمن اينكه انسان اين عقل را دارد كه راهش را تشخيص بدهديعنی جبران كمبود غريزهاش شده ، چرا بايد پيغمبری بيايد كه راه نشانبدهد ؟ اينجا بالنتيجه يا بايد بين كسانی كه عقلشان را به كار میاندازندو كسانی كه نمیاندازند اختلافی حاصل نشود يا اين سير تكاملی به شكلطبيعیاش طی نشود . چرا يك عامل اضافی مرتب بيايد بخواهد هشدار بدهد ؟ولی اگر قرار باشد اين عامل اضافی بيايد مسأله عقل چقدر میتواند مؤثرباشد با توجه به تضادهای نيروهايی كه در انسان هست ، كه عدهای ممكن استاين عامل اضافی را درك كنند ، عدهای نكنند ، از راهنماييهای پيغمبراناستفاده بكنند يا نكنند . . . جواب : آنچه كه در قسمت آخر فرموديد همان راه بود كه ما طی كرديم ،منتها من خيلی مختصر و به اجمال عرض كردم . آمدن پيغمبران نه برای ايناست كه نيروی عقل مردم راكد بشود يعنی جانشين عقل بشوند ، بلكه برعكساست ، برای به كار انداختن عقل و برای آزاد ساختن عقول است واين جزءنصوصی است كه در خود اسلام آمده . اولا شما در خود قرآن میبينيد كه مسأله" « لعلهم يعقلون " ، " لعلكم تتفكرون »" و اين چيزها هست كه اصلابنای قرآن بر زنده كردن و بيدار كردن عقل و بر پاره كردن زنجيرهايی استكه عقل را در بند میكشد از قبيل تقليد ( « انا وجدنا ابائنا علی امة و |