يك عقوبت بسيار سختی گرفتار شدند ، عقوبت بسيار سختشان چيست ؟ خداخودشان را از ياد خودشان برد يعنی بعد خودشان را فراموش كردند .باز ببينيد چقدر اين تعبير عجيب است ، چقدر عالی و چقدر ادبی است كههر چه آدم فكر میكند كه اصلا خود اين فكر ، قطع نظر از هر چيزی ، اين جورتعبير در محيط مكه آن روز چگونه پيدا شده اصلا آدم حيرت میكند ! خدا رافراموش نكنيد كه بعد خودتان را فراموش خواهيد كرد ، يعنی چه خودتان رافراموش خواهيد كرد ؟ مگر میشود انسان خودش را فراموش كند ؟ بله میشودانسان خودش را فراموش كند . همين مطلب كه باز يك منطق ديگری است ،در قرآن تعبير دارد . چون برخی مطلب قرآن موعظههايی روانی است ، مسائلروانیای كه مربوط به هدايتها بوده بيان شده است . يكی از حرفهای قرآنهميشه اين است كه بشر خودش را فراموش میكند ، و حال آنكه انسان میگويدمحال است بشر خودش را فراموش كند . نه ، فراموش میكند . انسان خودواقعیاش را فراموش میكند . گاهی انسان به يك چيزهايی در اين دنيا دلمیبندد و برای آنها كار و فعاليت میكند كه جز خود فراموشی اسم ديگری رویآنها نمیشود گذاشت ، يعنی فكر نمیكند من كی هستم ، آن من واقعی چيست ،آن من واقعی چه احتياجی دارد ؟ برای اين من اگر بايد كار كرد چه بايد كرد. طوری كار میكند كه كأنه چنين منی وجود ندارد كه بايد برای سعادت اوكوچكترين قدمی برداشت . ابوذر غفاری معروف بود كه لقمان اصحاب پيغمبر است و بعلاوه پيغمبراكرم نصايح و مواعظ خيلی خاصی به ابوذر كرده كه در كتابها هست . كتابعين الحيات مرحوم مجلسی شرح نصايحی است كه پيغمبر اكرم به ابوذر كرده .شخصی بعدها نامهای نوشت به ابوذر و از اين مرد بزرگ خواست كه او رانصيحتی كند . ابوذر در جواب چيزی نوشت كه او نفهميد . دو مرتبه توضيحخواست . آنچه كه ابوذر نوشت اين بود كه آن چيزی را كه از همه بيشتردوست داری به آن بدی نكن . وقتی نامه به دست طرف رسيد اصلا نفهميد ،گفت انسان كسی را اگر دوست دارد به او بدی نمیكند ، وقتی بچهاش رادوست دارد به او بدی نمیكند ، برادرش را دوست دارد به او بدی نمیكند ،ولی از طرفی هم میدانست كه ابوذر مردی نيست كه بخواهد بيهوده حرف زدهباشد ، لابد يك مقصودی دارد . دو مرتبه از او توضيح خواست ، گفتمقصودت چيست . جواب داد كه مقصودم خودت هستی چون اعز انفس برایانسان خود انسان |