منبع تمام علتها و اسباب ديگر است و يا اينكه در يك نقطه و در يكعلت نهايی متمركز نمیشود ؟ بسيار خوب ، ما با دليل فهميديم كه در يكنقطه نهايی متمركز میشود . اين درست مثل اين است كه يك كسی بيايدقانون جاذبه عمومی را كشف كند كه يك قانونی در دنيا هست به نام جاذبهعمومی . چنين چيزی برای روح بشر جاذبه ندارد ، يعنی روح بشر را به سویخودش نمیكشد ، در روح بشر عشق و طلب به سوی خودش ايجاد نمیكند ، پروازايجاد نمیكند . ولی خدا به آن شكل كه انبياء عموما ( 1 ) [ بيان كردهاند ] ، آن خدايیكه قرآن به بشر معرفی میكند جاذبه دارد ، جميل است ، زيباست ، شايستهاست كه محبوب و مطلوب بشر قرار بگيرد ، بلكه تنها چيزی كه شايسته استبه تمام معنا مطلوب و محبوب بشر قرار بگيرد اوست . به گونهای خدا رابه انسان میشناسانند كه در انسان نوعی اشتعال ايجاد میشود يعنی انسانبرافروخته میشود ، در او عشق و حركت به سوی آن خدا به وجود میآيد ، شبزندهداریها به وجود میآورد ، تشنگی در روزها به وجود میآورد كه برای اينخدا تشنگيها میكشد ، گرسنگيها میكشد ، شب زندهداریها پيدا میكند ، "« تجاهدون فی سبيل الله باموالكم و انفسكم »" ( 2 ) میشود ، جان در راهاين خدا فدا میكند ، مال در راه اين خدا فدا میكند . اصلا ارسطو قادرنيست كه خدا را به اين شكل به بشر بشناساند . [ میگويد ] علة العلل .همه علتهای دنيا در يك نقطه متمركز میشود . بسيار خوب در يك نقطهمتمركز بشود ، آخرش چی ؟ اما آن خدايی كه ما در قرآن میبينيم ، غير ازاينكه علة العلل است يا به تعبير قرآن " « الاول »" است ، اول مطلقاست ، همه چيز از آنجا پيدا شده ، عمده مطلب آن " الاخر " بودنش استيعنی آن كه باز به تعبير قرآن همه اشياء طبعا به سوی او بازگشت میكنند وبه سوی او میروند و نهايت همه چيز به سوی اوست . ايندو از زمين تاآسمان فرق میكنند . اينجور خدا را توصيف كردن يعنی خدا را در روبرویخلقت قرار دادن ، نه [ تنها ] در پشت سر خلقت . عله العلل ، خدا را درپشت سر خلقت قرار میدهد يعنی اين خلقتی كه دارد همينطور حركت میكند ،در آن [ عقب ] يك علت پاورقی : . 1 البته وقتی میگوييم انبياء عموما ، ما انبياء را فقط از زبان قرآنمیشناسيم ، از غير قرآن ما انبيايی را نمیشناسيم و بلكه در آن كتابهایديگر آن انبياء را كه نشان میدهند يك چيزهايی است كه غير قابل قبولاست . . 2 صف / . 11 |