منكرين معجزه میگويند آنها از پيغمبر يك سلسله معجزات ( مجموعا ششمعجزه ) خواستند و پيغمبر میگويند من يك بشر رسول هستم ، يعنی بشر رسول، يك پيغمبر كه ديگر معجزه ندارد كه شما از او اين چيزها را بخواهيد ! تفسير اين آيات مفسرين اين آيات را چه تفسير كردهاند كه با معجزات منافات نداشتهباشد ؟ آنها در اينجا دو سه تا حرف دارند كه حرفهای خوبی است ، و آناين است كه میگويند مسأله معجزه اولا برای اين است كه يك عده افرادی كهمیخواهند حقيقت را بفهمند و در صدق نبوت ترديد دارند ، پيغمبر مجازاست معجزهای ظاهر كند كه آنها بفهمند او صادق است يا صادق نيست . اماپيغمبر از طرف خدا ملزم نيست - و از طرف عقل هم همچنين - كه هراقتراحی كه هر كسی بيايد بكند فورا جواب بدهد ، كارخانه معجزه سازی واردنكردهاند . اينها نه به عنوان اينكه واقعا تو يك معجزه بكن كه اگر اينكار را كردی میخواهيم به تو ايمان بياوريم ، [ چنين درخواستهايی میكردند] ، اينها از پيغمبر معجزات زيادی ديده بودند ، در عين حال باز به عنواناينكه يك امر تازهای را ابتكار كرده باشند آمدند اين حرفها را اختراعكردند . ثانيا آنچه كه در اينجا آمده است حساب معجزه نيست ، يك قسمتش كهاصلا يك امر محال است ، از جمله اينكه " خدا را با فرشتگان بياور با ماروبرو كن " . اين يك امر محال است ، اين كه معجزه به آن تعلق نمیگيرد. و همچنين بعضی قسمتهايش بیمعنی است ، میگويد : " برو به آسمان ، ازآنجا نامهای خطاب به ما با امضای خدا بياور " . يك آدم ديوانه بايدچنين حرفی بزند . اگر كسی اين مقدار قدرت داشته باشد كه خودش را ببردبالا از شما مخفی بكند ، میتواند به دست خودش هم نامهای بنويسد ، امضایخدا را هم پايينش بگذارد و بگويد از طرف خدا آوردهام . حكايت میكند ازاحمقی درخواست كننده . قسمتهايی از درخواستهای اينها معامله بود و راستهم هست : " « لن نؤمن لك حتی تفجر لنا من الارض ينبوعا »" . نگفتند" لن نؤمن بك " ، گفتند ما به نفع تو ايمان نمیآوريم مگر اينكه به نفعما چنين كاری بكنی . خلاصه رشوه میخواستند ، پول میخواستند : بيا تو درسرزمين مكه يك نهر جاری كن ، وسيله كشاورزی فراهم كن ، يك چنين خدمتیبه ما بكن ، ما هم در ازای آن به تو ايمان |