علمی كه از جهان ديگر میگيرد نام او وحی است ، قدرتی كه از جهان ديگركسب میكند و با آن عمليات خارقالعاده انجام میدهد نامش اعجاز است .اما اگر بخواهيم بحث كنيم راجع به اينكه بشر از چه راه میتواند با آنجهان اتصال پيدا كند ؟ خيال نمیكنم كه لزومی داشته باشد و مسلما مسائلروحی حساب خاصی دارد كه اگر انسان در آن حساب خاص وارد شود ، هم منجرمیشود به اين كه روحش صافتر شود ، از نظر تلقی علوم و معارف آمادهترگردد ، و هم منشأ اين میشود كه كم كم قدرتهايی در روحش پيدا شود كه رویبدن خودش اثر بگذارد و گاهی روی ماوراء بدن خودش اثر بگذارد . اگرعبادت به معنی واقعی و به صورت واقعی انجام بگيرد و اگر انسان با روح وبدنش نوع خاصی ورزش كند يعنی اينها را تحت نظم خاصی در آورد و مخصوصابدن را تحت تأثير قوای روحی قرار بدهد ، اگر مقرون به تقوا باشد - اگرمقرون به تقوا نباشد همان قدرتهای شيطانی است كه در انسان پيدا میشوديعنی فقط همان قوای روحی خود انسان تجلی میكند و بس ، ولی اگر مقرون بهپاكی و تقوا و صفا باشد - هم به علمهای پاكتر و خالصتر و هم به قدرتخارقالعادهتری دست میيابد . و عمل خارقالعاده هم مخصوص انبياء نيست ،غير انبياء هم میتوانند داشته باشند ، هم افرادی كه میتوانند معانیای رااز غيب تلقی كنند زيادند و هم افرادی كه میتوانند كار خارقالعاده انجامبدهند زيادند ولی اين گونه افراد چون افراد استثنايی هستند وضع خاصیدارند و خودشان را تحت مطالعه ديگران قرار نمیدهند و نبايد هم قراربدهند . اينها از حدود اطلاعات عمومی بشر خارج است و لهذا معلوماتعمومی بشر نمیتواند اينها را تحت بررسی قرار بدهد . اما راجع به اينكه هميشه افرادی هستند كه احيانا مسائلی را از غيبتلقی میكنند اين جمله اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه را من در همين جلسهخواندهام راجع به ذكر الله ، اينكه انسان در ياد خدا باشد و ياد خدا راهميشه به خودش تلقين كند . اصلا ذكر از انواع تلقين است منتها تلقين يادخدا . میفرمايد : " « ان الله سبحانه و تعالی جعل الذكر جلاء للقلوب »" خدا ذكر خودش را ، ياد خودش را ، تلقين ياد خودش را سبب روشنايیدلها قرار داده است به طوری كه گوش دل و چشم دل به اين وسيله باز میشود. مقصود اين است كه يك نوع روشنايی در روح انسان پيدا میشود ، چيزی رامیشنود كه قبلا نمیشنيد ، چيزی را میبيند كه قبلا نمیديد . خود اميرالمؤمنين میفرمايد كه من همراه پيغمبر كه در حراء بودم گاهی |