آيا ماده اصيل است يا ايده ؟ به قول اينها بعضی قائل به اصالت عينهستند و بعضی قائل به اصالت ذهن . ولی فلسفه هگل بر اساس نوعی وحدتذهن و عين است ، يعنی اصلا او قائل به جدايی ميان ايندو نيست . حتی بهآن شكلی كه الان ما میگوييم وجود ذهنی و وجود عينی ، كه باز قائل به دووجود هستيم ، میگوييم يك شی وجودی در عين دارد و وجودی در ذهن ، او بهآن شكل نمیگويد و ذهن و عين برای او دو چهره مختلف از يك واقعيت است. لهذا به اين معنا او را نمیشود " ايدهآليست " ناميد و " ماترياليست " هم البته نمیشود ناميد . مثلث " تز ، آنتیتز ، سنتز " هگل تمام فلسفه و منطقش بر اساس همين مثلث " تز ، آنتیتز و سنتز) ]است . فلسفه هگل مثل يك درخت تنومند پرشاخهای است كه تنهای دارد واين تنه چند شاخه بزرگ دارد و از هر شاخه بزرگ چند شاخه ديگر جدا شده وباز از هر شاخه فرعی چند شاخه فرعی و از هر شاخه فرعی فرعی باز چند شاخهفرعی ديگر . درست به همين شكل درمیآيد . فرض كنيد اين طور است كه يكنظامی از همين تز و آنتی تز و سنتز به وجود میآيد ، مثلا الف و ب وج و د، به همين ترتيب اين مثلث پيش میرود . بعد میبينيد تمام اين رشته بازبه منزله يك تز است نسبت به يك رشته ديگر كه آن آنتیتز آن است و بازآن در مجموع يك سنتز ديگری پيدا میكند . ولی آن [ صورت ] كلی آن ، آنكه شكل اين درخت را میسازد همين است كه تقريبا خدا و طبيعت و انسان رادر مقابل يكديگر قرار میدهد : خدا ، طبيعت ، انسان ، كانه خدا مرحله تزاست ، طبيعت مرحله آنتیتز و انسان مرحله سنتز . انسان از نظر اوتكامليافته خدا و طبيعت است . خدا در انسان به مرحله كمال رسيده است ،يا طبيعت در انسان به مرحله كمال و خودآگاهی و آزادی و امثال اينهارسيده است . برتراند راسل آدم طنزگويی است ، با اينكه يك مرد رياضیدان است ولیدر عين حال يك مرد اديب و نويسنده و مخصوصا طنزگو و بدزبان است .تعبير شيرينی دارد ، تشبيه میكند ، میگويد فلسفه هگل به يك ژله میماندكه به هر جای آن دست بزنی همه جايش میلرزد ، با اين تفاوت كه يك ژلهمیشود قسمتی از آن را جدا كرد و استفاده كرد ، ولی اين ژلهای است كهقابل بريدن نيست ، يا همه آن را بايد قبول كرد يا همه آن را بايد رد كردو چون همه آن قابل قبول نيست همه آن را يكجا بايد رد |