بگويد من هم هستم ، من هم كسی هستم ، از حالت تسليم مطلق در مقابلوالدين سر باز میزند . میگويد : " مانند نوجوانی كه از راه مخالفت با والدين به تاييد شخصيت خودمیپردازد و از مبارزهای كه چنين(ميان كهنه و نو)پديد میآيد فكر يا نهادبرتری ظهور میكند كه اضداد را در يك سنتز برتر آشتی میدهد . "بحث سر همين است . چرا از جنگ اينها يك فكر و نهاد برتری ظهورمیكند كه اضداد را در يك سنتز برتر آشتی میدهد ؟ به چه دليل ؟ اينجا يكنكته خيلی عالی هست ، توجه كنيد . فرض كنيد كه ما میگوييم الان در اينجايك نيرو وجود دارد كه آن "بر نهاده" است و يك نيروی جوان هم به قولمولف وجود دارد كه اينها با يكديگر در حال جنگ هستند . بعد میگويد يكنيروی سوم وجود پيدا میكند كه ايندو را در سطح برتر و بالاتر آشتی میدهد .اين نيروی سوم از كجا به وجود میآيد ؟ از عدم به وجود میآيد ؟ چگونه است؟ تا حالا صحبت در حركت بود ، میگفتند تضاد نيروی حركتدهنده است . اگرپای حركت دادن در كار باشد كمی مطلب آسان است كه همان هم خدشه داشت ،گفتيم متحرك نمیتواند خودش محرك خودش باشد ، اگر محركش هم خودشباشد آن محرك اگر متحرك باشد باز يك محرك ديگری لازم دارد ، در نهايتامر بايد متكی به بيرون خودش باشد . اين مساله حركت است . شما تنها بهحركت كه قانع نيستيد ، میگوييد اين نيروی اول نيروی ثانی به وجود میآورد، اين نيروی ثانی را از كجا به وجود میآورد ؟ بعد ، از جنگ اينها نيرویسومی به وجود میآيد ، نيروی سوم از كجا به وجود میآيد ؟ چون صحبت بهوجود آمدن يك نيروی جديد است ، نيروی سومی كه اين دو متضاد اول را بايكديگر آشتی میدهد ، در خودش جمع میكند ، يعنی بالاتر از هردو است كهاين هر دو را در خود جمع میكند ، آن از كجا به وجود میآيد ؟ قدما شبيهاين حرف را داشتند . آنها میگفتند اگر دو عنصر با يكديگر جنگ كنند وميلی تركيبی در آنها باشد و با يكديگر تركيب بشوند ، در اثر جنگ كردن ،اينها اثر يكديگر را خنثی میكنند ، به اين معنا كه اين از خودش چيزی بهاو میدهد و او از خودش چيزی به اين میدهد ، منتها آنها كه روی همانحساب رطوبت و يبوست و |