مستقيم به فلسفه تاريخ منجر میشود ، در صورتی كه فلسفه پيشين به منطقمیانجاميد . فلسفهای ساكن نيست بلكه دارای تحرك است . هگل میگويد :شدن ، نخستين انديشه قابل لمس است و لذا نخستين شناخت ذهنی است درحالی كه هستی و نيستی مفاهيم انتزاعی توخالی هستند . " (2) دو نوع تقسيم فلسفه : . 1 ايدهآليسم و ماترياليسم اينجا هم نقص زيادی در گفته آقای پیيتر هست . اغلب خود فرنگيها -خصوصا ماترياليستها - وقتی كه میخواهند فلسفه را به دو نوع تقسيم كنند بهاين شكل تقسيم میكنند ، میگويند كه ما دو نوع فلسفه داريم : فلسفه روحگرايا ذهنگرا و فلسفه عينگرا يا مادهگرا . به عبارت ديگر : ايدهآليسم ،ماترياليسم . يك فلسفه طرفدار اصالت روح و ذهن است و فلسفه ديگرطرفدار اصالت ماده و عين . اينها كه اينطور میگويند افلاطون را " پدرايدهآليسم " مینامند و بيشتر فلسفه ذهن گرايی و روحگرايی را به افلاطوننسبت میدهند ، و ارسطو را هم تا حدی [ روحگرا میدانند ، ] منتها برایارسطو يك حالت بينابين قائل هستند ، و با اين تقسيم ، در ميان فلاسفهاروپا خود هگل هم جز فلاسفه ايدهآليست شمرده شده است ، و [ همينطور ]كانتپاورقی : . 1 همان ، ص . 17 . 2 همان ، ص 16 و . 17 |