شرح داديم كه [ ماركس ] مثلا نظريه تضاد در سرمايهداری را از چه كسیگرفته است و نظريه جبر اجتماعی را از چه كسی و اصل فكر سوسياليسم را ازچه كسی گرفته است ؟ اين يك كار خيلی لازمی است كه بايد بكنيم ، يعنیريشهيابی نظريات . از اين سه جزئی كه خود ما بيان كرديم تنها ماترياليسمتاريخی بود كه آن را از خود ماركس دانستيم ، ولی در اين دو ورق پيشمولف مدعی بود كه [ ماركس ] جبر اجتماعی را از سنسيمون دانشمند فرانسویمعروف گرفته است . اگر جبر اجتماعی سنسيمون همان جبر اقتصادی باشد ،يعنی اگر جبر اجتماعی را بر اساس اقتصاد توجيه میكرده است بنابراين اصلنظريه ماترياليسم تاريخی هم مال سنسيمون است . نتيجه اين میشود كه تلفيقو تركيب همه اينها ، چيزی را از هگل گرفتن ، چيزی را از سوسياليستهایقرن 19 گرفتن ، چيزی را مثلا از سنسيمون گرفتن ، يك مكتب تلفيقی است .خود آنها درباره ماترياليسم ديالكتيك میگويند ما ماترياليسم را از فلاسفهقرن 18 گرفتيم و ديالكتيك را از هگل ، ايندو را با يكديگر تلفيق كرديم .آن وقت مكتب ماركس میشود يك مكتب تلفيقی ، منتها حداكثر اين است كهبگوييم اينها يك حسن انتخابی داشتند كه از هر مكتبی آن عنصر خوبش راگرفتند . استالين میگويد ما هستهاش را گرفتيم و پوستهاش را دورانداختيم . اگر بتوانند ادعا كنند حداكثر اين است كه از هر مكتبی هستهآن مكتب را گرفتهاند و پوسته آن را دور ريختهاند ولی به هر حال خودشانهيچ جزئی را ابتكار نكردهاند . اين مسالهای است كه بايد بعد از اينرويش بيشتر فكر كنيم . حالا شما روی اين حساب وارد فلسفه ماركسی بشويد .- در زمينه اين قسمتی كه فرموديد يعنی مبادی فكر ماركس ، ما درس اصولعلم سياست را كه داشتيم ، سه قسمت را ذكر كرد ، گفت فلسفه هگل راگرفته بود ، يعنی فلسفه آلمانی ، همان منطقش مورد نظرش بود ، جامعهشناسی فرانسه را گرفته بود و اقتصاد كلاسيك انگليس را ، يعنی مبادیفكریاش از اين سه قسمت بوده . حالا شما روی همين كمی بيشتر تحقيق كنيد . فلسفه را از آلمان گرفته بوددرست ، اينكه جامعهشناسی را از فرانسه گرفته بود ، بايد بيشتر درباره آنتحقيق كرد ، مثلا از مكتب چه كسانی . |