فروش ، يعنی اسلام اين كارها را برتر میداند از فروختن ، يعنی شرافت اين[ كار ] اجازه نمیدهد كه فروخته بشود ، نه از باب اينكه قصد قربت برایآن عملكننده متنجز میشود يا نمیشود ، كه نظير اين را ما در اعيان داريم ،مانند بيع مصحف . اگر فروختن قرآن اشكال دارد ، قرآن هم مثل همه كالاهایديگر زحمت برده است ، يك كسی زحمت كشيده قرآنی نوشته است ، چرانتواند [ اجرت ] بگيرد ؟ نه ، از جنبه اينكه قرآن است ، نفس آن كالايعنی آن موضوعی كه میخواهد خريد و فروش بشود ، به واسطه اينكه آياتقرآن است كه در اينجا نوشته شده است ، بالاتر است از اينكه خريد وفروش بشود ، بايد از غير طريق خريد و فروش در اختيار مردم قرار بگيرد ولهذا هيچ وقت قدمای ما نمیگفتند قرآن خريدم ، میگفتند قرآن هديه كردم ،يعنی اگر قرآن میگرفت و پول میداد ، نه به عنوان خريد و فروش بود ، اوقرآن را هديه میكرد ، اين هم پولی به او هديه میكرد . اشكال شرعی میكردندكه قرآن خريد و فروش شود . همين طور اذان گفتن و حتی قضاوت . قاضی در مقابل قضاوت نمیتواند پولبگيرد ، چون قضاوت ارزشش بالاتر از اين است كه من اين قدر پول میگيرمتا بگويم عدالت چنين حكم میكند ، حق چنين است . بيان حق و عدالت درمقابل پول ، پايين آوردن حد عدالت است و قهرا اين مساله حتی در بابتعليم میآيد ، در تعليم دين كه به طريق اولی میآيد ، بلكه در مطلقتعليمات ، و لهذا در باب قضاوت میگويند قاضی حق ندارد در مقابل قضاوتپول بگيرد ولی بايد به طور گسترده از بيتالمال تامين شود ، هر چه احتياجدارد بيتالمال به او بدهد ، او را تامين كند ، ولی آنجا كه قضاوت میكندمساله اين نباشد كه اين قدر پول میگيرم تا بگويم حق با زيد است يا عمرو. قهرا اين مساله در تعليم و تعلم هم هست . اين يك باب بسيار وسيعیاست . يك وقتی من درس فقهی در مدرسه مروی میگفتم . اين باب آنجابرايم فتح شد ، ديدم خيلی مساله جالب و عجيبی است . تمام كارهايی كهنفس كار شرافت ذاتی دارد يا كالای به دست آمده دارای نوعی شرافت استكه اسلام اجازه نمیدهد [ فروخته شود ، اجرت يا قيمت ] همه اينها بايد ازبودجههای عمومی و از بيت المال [ تامين شود . ] قهرا يكی از آنها مسالهوعظ است ، چون وعظ نوعی تعليم دين است و اندرز دادن به دين است .اجرت گرفتن در قبال آن از نظر شرعی فوقالعاده محل اشكال است ، يعنی وعظيك عملی است مقدس و شريف ، آن شرافت و قداستش |