است بشود . مقصود اين است كه فلسفهای است برای عمل ، يعنی دانش عملاست . به نظر من اين كتاب اينجا قضايا را خيلی به اجمال گذرانده - ونمیدانم به مترجم مربوط است يا به اصل - ولی ما حالا قسمتهای مختلفی كهاز دقايق و رقايق اين جملهها استنباط میشود ، همه را بيان میكنيم . معنی اول برای اينكه ماركسيسم فلسفه عمل است [ فلسفه ماركس ] يكی به اين معنا فلسفه عمل است كه فلسفهای است كهبرای عمل تنظيم و تدوين شده ، فلسفه عملی است و مقصود از اين عمل همانعمل انقلابی و عمل مبارزه است . اين فلسفه دانش مبارزه و دانش عمل است. از نظر ماركسيستها انسان با داشتن اين دانش میتواند عمل مبارزه راانجام بدهد ، همين طور كه اكثر علوم فنی علوم عملی هستند . مثلا علممكانيك علم عمل است ، راه و ساختمان علم عمل است ، يعنی كسی كه رشتهراه و ساختمان را میخواند برای اين است كه راه عمل را به دست بياورد ،يعنی با داشتن اين دانش میتواند آن عمل خاص راهسازی و ساختمانسازی راانجام بدهد [ و بدون آن نمیتواند ، ] (1)به اين معنا كه آنچه انجام میدهددر حد بسيطترين شكلهاست ، مثل آن كاری كه يك انسان اوليه میكند ،میتواند ساختمانی بسازد در حد يك آغل مرغ ، بیحساب و بینظم و بیقاعده .ولی كسی كه اين علم و اين فن را خوانده است تمام قوانين و قواعد و ضوابطآن را میداند و خوب عمل میكند . عمل اجتماعی از نظر اينها در مبارزهخلاصه میشود ، چون در جامعه هميشه ميان تزها و آنتیتزها مبارزه است وحالت تز بودن همان حالت انحطاطی و محافظهكارانه است و آنتیتز بودنحالت مبارزه و انقلابی است ، و هميشه تز بودن همان است كه تقبيح میشود، چون ضد تكامل است ، و آنتیتز بودن همان است كه به سوی تكامل میكشاند. اينها اين دانش يعنی ماركسيسم را دانش عمل میخوانند به معنای اينكهدانش اين گونه عمل است ، دانش عمل اجتماعی است ، همين طور كه خيلی ازدانشهای ديگر دانشهای عملی هستند با همان مثالی كه عرض كردم ، و لهذامیبينيد اين كسانی كه گرايش به ماركسيسم دارند میگويند انسان فقط بادانستن اصول ماركسيسم میتواند واردپاورقی : . 1 [ چند ثانيهای نوار افتادگی دارد . ] ! |