تاريخی بیارزش است ولی از نظر عملی با ارزش . [ همين طور ] داستانهايیكه مولوی آورده . البته منشا بيشتر قريب به اتفاق اينها پيدا شده ، يعنیاختراع خود مولوی نبوده ، يك ريشهای دارد ، ولی بسياری از اينهاريشههايش افسانههای گذشته است كه خود مولوی هم احيانا میداند افسانهبوده ، و بعضی موارد هم اگر ريشه تاريخی يا افسانهای قبل از مولوی دارد ،مولوی خودش قضيه را پرورش داده ، بعد نتيجهاش را گرفته است . اومیگويد تو به نتيجه نگاه كن ، " خذالغايات و اترك المبادی " . اوكاری ندارد كه حالا اين قصه از نظر تاريخی واقعا راست است يا راستنيست ، او بيشتر ، نظرش به آن نتيجه عملی است كه میخواهد بگيرد .حتی بعضی از مصريها پا را بالاتر گذاشتهاند ، گفتهاند قرآن هم در قصصخودش اين راه را طی كرده است ، يعنی گفتهاند قرآن هم صددرصد اعتبارقضايای خودش را امضا نمیكند، چون خودش میگويد: ²" فاقصص القصص لعلهميتفكرون " »(1) يا میگويد : « " تلك الامثال " »(2)، به صورت امثالذكر میكند . لزومی ندارد كه مثلا قصه هابيل و قابيل يك واقعيت تاريخیباشد كه بگوييم چون قرآن است و قرآن وحی الهی است و صادق القول استپس قصه هابيل و قابيل يك قصه تاريخی است، يك واقعهای است كه در عالمواقع شده است . يا حتی قصه آدم ، قصه نوح و . . . تمام اينها داستانهايیاست كه ارزش عملی دارد ، يعنی قرآن تكيهاش بر ارزش عملی قضاياست نهبر ارزش نظری قضايا . عدهای چنين فكری داشتهاند ، ولی البته فكر غلط و ناصحيحی است . آقایطباطبائی از چيزهايی كه خيلی با آن مبارزه میكند همين فكر است ، كه هرگزچنين چيزی [ نيست. قرآن ] ²"لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه"(3) است . باطل و پوچ از هيچ راهی در قرآن نفوذ ندارد . غير حقيقت غيرحقيقت است ، پوچ پوچ است ولو اينكه شما آن را برای يك مقصد عالیبياوريد . حتی بعضی از بزرگان مثل بوعلی اين مساله را طرح كردهاند كه اصلا آيامیشود از يك امر پوچ نتيجه صحيح گرفت ؟ يا نه ، برای اينكه ما به يكنتيجه صحيح برسيم حتما بايد از يك راه صحيح برويم ، يعنی اصل " خذالغايات و اترك المبادی " اصل پاورقی : . 1 اعراف / . 176 - . عنكبوت / 43 و حشر / . 21 . 3 فصلت / . 42 |