جامعهشناسانه است)كه اصلا آيا ضرورتی دارد كه ما مجموع جامعه بشری را بهعنوان يك موجود زنده بدانيم و برای اين موجود زنده " يك " ماهيتقائل باشيم ؟ نظريات مخالف : . 1 هر نهادی از جامعه يك روح دارد ممكن است شما بپرسيد نقطه مقابل اين نظريه چيست ؟ نقطه مقابل ايننظريه اين است كه اساسا چه لزومی دارد كه ما برای جامعه مجموعا يك روحو يك حيات قائل باشيم و باقی ديگر را به منزله آثار و اعمال و طفيلیبدانيم ؟ نه ، اين يك تشبيه كافی نيست كه چون موجود زنده چنين است ،هر موجود زنده يك حيات و يك ماهيت دارد و باقی ديگر همه آثارش استجامعه هم اينچنين است . ممكن است اصلا ما جامعه را يك حقيقت چندماهيتیبدانيم چون نحوه وجود جامعه با وجود يك موجود زيستی متفاوت است ، يعنیبر جامعه چندين روح در آن واحد حاكم بدانيم . اين بدن موجود زنده است كهفقط يك روح بيشتر نمیپذيرد . البته اين يك مساله زيستی است . درزيستشناسی هر موجود زندهای يك حيات بيشتر ندارد ، دو حيات ندارد كه [نيمی از آن ] مثلا اراده كند از اين طرف برود ، نيم ديگرش اراده كند ازآن طرف برود . تمامش دارای يك حيات و يك اراده و يك خواست و يكدستگاه و يك نيروی مدبر است . چه مانعی دارد كه ما بگوييم جامعه در عيناينكه يك موجود زنده و فعال است دارای روحهای متعدد است ، يعنی هرعضوی و به قول امروزيها هر نهادی از آن دارای يك روح و يك حيات باشد .از كجا كه اينطور نباشد ؟ مثلا جامعه به ارگانهای مختلف تقسيم میشود ،میگوييم ارگان دينی و مذهبی ، ارگان فرهنگی ، ارگان هنری ، ارگاندادگستری ، ارگان تجارت و سرمايهداری و امثال اينها . چه مانعی دارد كهبر هر كدام از اينها يك روح حاكم باشد و تضادهايی هم كه در درون جامعهپيدا میشود از همين جهت است كه نهادها با يكديگر به تنازع برمیخيزند ،در صورتی كه در بدن يك موجود زنده نهادها با همديگر در تلائم هستند نه درتنازع ، يعنی اينطور نيست كه قلب با كبد در حال جنگ باشد يا دستگاهتنفس با دستگاه هاضمه در حال جنگ باشد يا دستگاه گردش خون با دستگاهاعصاب ، نه ، چون حيات واحد حكمفرماست همه تابع يك حيات هستند . ولیدر مورد جامعه مانعی ندارد كه كسی ادعا كند كه هر نهادش دارای |