توجيه است كه خودش ضد آن را نگفته باشد . اگر خودش ضد آن را گفته باشدديگر قابل توجيه نيست . آيا اصل تاثير متقابل را میشود مرتبط كرد با همان اصل تضاد ، بگوييم تزاز خودش آنتیتز را به وجود میآورد و اينها روی هم تاثير میگذارند سنتزرا به وجود میآورند ؟ خير ، البته اصل تاثير متقابل شامل همين شی و ضد خودش هم میشود امااختصاص به اين ندارد ، نه اينكه همان را دارند میگويند ، اختصاص به آنندارد . قانون نظم كه حاكم است همين اصل تاثير متقابل است ، يعنی نظمی كه برجهان حاكم است ناشی از تاثير متقابل است . البته اين نظم غير از آن نظم است ، درست است ، اين خودش ارتباطاست نه نظم . قبلا هم بحث كردهايم . يكی سخن در ا ين است كه اشيا جهانآيا با يكديگر در رابطه هستند يا بیارتباط با يكديگرند ؟ آنها الهيون رامتهم میكنند كه الهيون قائل به اصل گسستگی هستند يعنی میگويند كه هر چيزیخودش خودش است قطع نظر از همه اشيا ديگر ، ولی ما میگوييم اينطورنيست ، همه چيز به همه چيز بستگی دارد و هيچ چيزی را جدا از اشيا ديگرنمیتوان شناخت و تعريف كرد ، چون هر چيزی در حال تاثير متقابل با اشياديگر است . البته اينجا اينها يك قدم هم جلوتر میروند كه همان ممكناست كه توجيه ما را در اينجا به ضرر آنها مخدوش كند . (در آن جلسهپزشكان اين قضيه را ما طرح كرديم . )البته اين را هم باز هگل گفته است .حرفهای خيلی پرمغز و لااقل عميق هرجا هست مال خود هگل است . قدما برای اشيا ماهيتی و وجودی قائل بودند و در عين حال يك سلسلهاضافات و روابط با اشيا ديگر . مثلا میگفتند انسان در ذات خودش چيزیاست و همين انسان كه در ذات خودش چيزی است با اشيا ديگر در ارتباطاست . انسان در ذات خودش چيزی است ، اين درخت در ذات خودش چيزیاست ، زمين در ذات خودش چيزی است و تعريفش به همان ذاتش است . مثلادر تعريف انسان میگوييم |