است ، پس اين زيربنا تحت تاثير آن روبناها هم قرار میگيرد . و نتيجهنهايی باز اين میشود كه زيربنا بودن سر جای خودش محفوظ است چونتعيينكننده نهايی باز هم اقتصاد است . روبنا روی زيربنا اثر میگذارد امااين اثرگذاشتن منافات ندارد با اينكه تعيينكننده واقعی و نهايی باز همزيربنا باشد . مثل يك سواره و يك مركوب ، كه اين روی آن تا حدی اثرمیگذارد ولی باز راه واقعی را اوست كه دارد میرود نه اين ، اگرچه مثالراكب و مركوب مثال كافی نيست . از اين مطلب بگذريم . در خلال بحثها [ مولف ] میگويد گذشته از اينكه خودشان آمدند با اينبيان يعنی با استمداد از يك اصل از اصول ديالكتيك كه اصل تاثير متقابلباشد تعديلی به وجود آوردند ، از راه ديگر هم باز میتوان اين تعديل را بهوجود آورد . البته آن راه ديگر هم اگر بخواهد مبنای فلسفی داشته باشد بههمين راه میپيوندد . خود اصل تاثير متقابل را آنها چگونه تشريح میكنند ؟ اصل تاثير متقابل آنها در اصل تاثير متقابل بيش از اين نمیگويند كه همه چيز در همه چيزاثر میگذارد ، يعنی خودشان اينطور بيان میكنند . اين اصل تاثير متقابلمثل همه اصول ديگر باز از هگل گرفته شده . يك وقت ديگر هم عرض كرديمفلسفه هگل يك فلسفه عقلانی است ، يعنی بر اساس انتزاعات ذهن است ،منتها چون هگل قائل است كه ذهن و عين يك چيز هستند و يك جور عملمیكنند و آنچه را كه ذهن انتزاع میكند عين همين چيزی میداند كه در خارجوجود پيدا میكند ، اين است كه میگويد معقول هميشه مطابق است با موجود ،هر معقولی موجود است و هر موجودی معقول . هگل بر اساس آنچه كه درمعقولات گفته میشود(ما هم میگوييم " اضافات و نسب " . در آنجا اينبحث مطرح است كه آيا اشيا همه با يكديگر پيوند دارند ، اضافه و نسبتدارند ؟ )میگويد همه چيز با همه چيز پيوند دارد ، اضافه دارد . اضافهمعنايی است كه شامل - به قول فلاسفه ما - اموری كه حتی در خارج هم وجودعينی ندارند میشود ، مثل اينكه الان شما كه در اينجا روی اين زميننشستهايد اضافهای با اين سقف داريد ، سقف اضافهای با شما دارد و آن ايناست كه بالاسر شماست . اين خودش يك اضافه است ، يك نسبت است . يكنسبت با شما دارد كه |