" به دست پيغمبر " يعنی پيغمبر آنجا يك ابزار و آلت ظاهری وبیدخالت بيش نيست . مثلا موسی عصای خودش را میاندازد و اژدها میشود .يك وقت ما میگوييم موسی در اين عمل خودش درست مثل ما بود ، كار موسیاين بود كه به او گفتند ای موسی عصا را بينداز ، او هم عصا را انداخت .عصا انداختن كه ديگری هنری نمی خواهد . به او گفتند ای موسی عصا رابينداز ، او هم عصا را انداخت ، بعد يك قدرت ديگری مغاير با قدرتموسی - كه ما اسمش را " قدرت الهی " میگذاريم - عصا را تبديل بهاژدها كرد . اصلا به موسی مربوط نبود . و اين اشخاص میگويند دليلش هماين است كه خود موسی ترسيد و فرار كرد و به او گفتند " لاتخف " نترس. و همچنين ساير معجزاتی كه هر پيغمبری كرده است . اگر عيسای مسيح بهنص قرآن از گل ساده به شكل مرغ درست كرد و بعد در آن دميد و آن مرغ شد، آنچه كه كار عيسی بود همين كاری بود كه از ما هم ساخته است ، يكمقدار گل برداريم و شكل يك مرغ را از آن بسازيم و بعد در آن فوت كنيم .ديگر به عيسی هيچ مربوط نبود كه اين گل مرغ بشود يا نشود ، آن ديگری بودكه اين كار را میكرد . درست مثل اينكه شما بچهای داريد و كاری از آن بچهساخته نيست . مقدماتی كه از آن بچه ساخته است به او میگوييد كه اينكارها را تو بكن . او مقدماتی را كه از خودش ساخته است - كه كارهایخيلی ساده است - انجام میدهد ولی آن كاری را كه ساده نيست شما خودتانانجام میدهيد ، به بچه هيچ مربوط نيست . هر كس هم تماشا كند میفهمد كهآن كاری كه به بچه مربوط بوده ناچيز بوده است . . 2 معجزه فعل پيغمبر است به اذن خدا نقطه مقابلش اين است كه نه ، اين امر با قدرت و اراده موسی و عيسی وهر صاحب معجزهای پيدا میشود يعنی او دارای يك قدرت خارق العاده و يكاراده فوق العاده میشود كه آن قدرت و اراده او هر چه را كه بخواهد انجاممیدهد ، البته به تعبير قرآن " « باذن الله »" ( قدرت را خدا به اوداده است مثل هر قدرتی كه هر چيزی در دنيا دارد ، هر چيزی در دنيا كهقدرتی دارد قدرتش از ناحيه خدا رسيده است ) ولی اين قدرت خارق العادهمال نفس پيغمبر و روح پيغمبر و بالاخره مال شخص پيغمبر است . خداونداين قدرت و چنين اراده قویای را به او تفويض كرده است و در نتيجه |