میگويد به دليل فلان نظريه محدود كه در فلان علم هست ، [ بايد به او گفت] آخر با دو تا نظريه ، دو تا مثال كه در دو تا علم بود كه [ نمیتوان آنرا به كل جهان تعميم داد و مثلا گفت ] چون داروين در باب زيستشناسیتكامل را ثابت كرده پس تكامل در كل عالم است . اگر شما به يك عالمفيزيك بگوييد آيا به دليل اين كه در زيستشناسی تكامل ثابت شده تو درفيزيك تكامل را قبول میكنی ، میگويد نه ، فيزيك بايد جداگانه خودشثابت كند . آيا در شيمی شما قبول میكنيد ؟ میگويد نه ، شيمی جداگانهخودش بايد بگويد . آيا در آسمانشناسی قبول میكنيد ؟ میگويد نه ، آنحسابش حساب جداگانه است . و همچنين اصل تبديل كميت به كيفيت .نظير اشكالی [ است ] كه اول كرديم كه هگل حق دارد با فلسفه خودش ازضرورت منطقی تبدل ضدی به ضد خودش سخن بگويد كه فلسفه او فلسفه عقلیاست و او جريان را جريان نتيجه شدن نتيجه از دليل تلقی میكند نه جريانعلت و معلولی . ولی شما كه آن راه عقلی هگل را دور ريختهايد و بعدمیخواهيد بگوييد اين همان جريان علت و معلولی ماده است ، نمیتوانيدبگوييد هر ضدی منطقا از ضد ديگر نتيجه میشود ، بايد بگوييد هر ضدی مولودضد قبلی خودش است كه تازه اين را علم هم قبول ندارد . وقتی ضدی مولودضد ديگر بود ، بحث در همين ولادتهاست . همه حرفها از قديم روی همينولادتهاست كه آيا آن علل قبلی ، مادرها كافی هستند برای فرزندها ؟ يامادرها همه ، زمينههای قابلی هستند و باز اصل اين كه هر متحركی نيازمندبه محرك [ است ] سر جای خودش هست ؟ پس هگل میتواند روی فلسفه خودشاز آن ضرورت منطقی سخن بگويد ، شما نمیتوانيد اين حرف را بزنيد ، هگلمیتواند روی فلسفه خودش از اصل تكامل سخن بگويد ، شما روی حرفتان كهفلسفهتان به قول خودتان علمی است نمیتوانيد اين حرف را بزنيد ، هگلمیتواند لااقل ولو به طور غلط روی فلسفه خودش بيايد از اصل تبديل كميتبه كيفيت سخن بگويد ، شما كه فلسفهتان فلسفه علمی است چرا ؟ [ اين سوالپاسخی ندارد ] غير از اين كه بگوييم كه دلتان خواسته يك فلسفهای بسازيدبا يك مثال ، دو مثال ، بعد بياييد تعميم بدهيد به همه پديدههای عالم ،كه اين فلسفه هيچ نمیتواند فلسفه علمی باشد . |